آرند که واعظی سخنور
آرند که واعظی سخنور/بر مجلس وعظ سایهگستر
از دفتر عشق نکته میراند/افسانۀ عاشقی همی خواند
خرگمشدهای بر اوگذر کرد/وز گمشدۀ خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز/کز عشق نبوده خاطر افروز
نی محنت عشق دیده هرگز/نی جور بتان کشیده هرگز
برخاست زجای ساده مردی/هرگز زدلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودۀ دهر/کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند که ای یار/اینک خر تو، بیار افسار [جامی]
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
حافظِ عارف به بوعلی فیلسوف
اشتر و گاو و قچی در پیش راه
از دفتر عشق نکته میراند/افسانۀ عاشقی همی خواند
خرگمشدهای بر اوگذر کرد/وز گمشدۀ خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز/کز عشق نبوده خاطر افروز
نی محنت عشق دیده هرگز/نی جور بتان کشیده هرگز
برخاست زجای ساده مردی/هرگز زدلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستودۀ دهر/کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند که ای یار/اینک خر تو، بیار افسار [جامی]
علم رسمی سر به سر قیل است و قال
حافظِ عارف به بوعلی فیلسوف
اشتر و گاو و قچی در پیش راه
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت ۱۰:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی