آشنایی با هادی
چشم باز کردم دیدم جوان خوش رو، خوش بو و خوش مویی سرم را به زانو نهاده و منتظر به حال آمدن من است. برای ادب برخاستم سلام کردم. او هم تبسمی کرد جواب داد و مهربانی کرد. پرسیدم: شما که هستید؟ گفت: «هادی» گفتم: از کجا با من آشنا شدی؟ گفت: من از اول با تو بوده ام ولی چشم تو در جهان مادی چندان بینایی نداشته است. در صورت معصیت از تو گریخته ام و پس از توبه با تو همنشین بوده ام. و الان باید بروم. رفت و من تنها ماندم. دیدم رفتار آدمی در دنیا مثل خوابی است که دیده باشد. حالا که بیدار شده ایم تعبیر همان خواب است. همانطور که ذوالقرنین گفت: در این ظلمات هر که از این ریگ بردارد به روشنایی که رسید پشیمان می شود و هر که بر نداشت نیز پشیمان میشود. یا حسرتا علی ما فرطت فی جنب الله!
سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه28 برداشت آزاد
سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه28 برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۷ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی