خطبه در محضر ملائک
آن جمعی که هزاران نفر بودند منقلب شدند، خیمه ها برچیدند، لباس های کهنه پوشیدند و با سر و پای برهنه آمدند و أمن یجیب خواندیم. علی بن ابیطالب و زهرا سلام الله علیها با ده نفر از اولاد معصومشان لب به شفاعت گشودند. اما پیغمبر متعذر بود که هنوز مؤمن از کافر متمایز نشده است. اینقدر یا محمد و یا علی خواندیم که مبادی عالیه نیز دست به دعا برداشتند: «اللهم عجل فرجنا بظهور قائمنا و انتقم من اعدائنا بنصرة قائمنا» از حضرت حق خطاب رسید: ای محمد فوجی از ملائک فرستادم تا این گروه کم استعدادی که حوصله شان تنگ شده را اگر چه به درجه ای هم حق دارند، به سر حد برهوت ببرند تا سختی عذاب را بر دشمنان ببینند و دلشان خنک شود. آقایان ملائک با جبروتی وارد شدند. وقتی ما را با لباس های کهنه و ژولیده و گردآلود دیدند، خصوصاً مرا که این آتش ها از گور من می بارید، کبریائیشان اوج گرفت. من هم برای اینکه به آقایان وانمود کنم بر ما فضلی ندارند، بدون اعتنا به آنان به منبر رفتم و خطبه خواندم: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله الذی لا له الا هو، عالم الغیب و الشهادة، الرحمن الرحیم، الملک القدوس السلام، المؤمن المهیمن، العزیز الجبار المتکبر، رب العالمین، مجیب دعوة المضطرین، کاشف المکروبین، راحم المساکین، امان الخائفین، غیاث المستغیثین، واضع المستکبرین» در اینجا آقایان ملائک که شاید عبارت واضع المستکبرین در مورد آنان بود به زانو در آمدند و نشستند./سیاحت غرب، نجفی قوچانی، صفحه127 برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی