با این همه جور و تند خویی
بارت بکشم که خوبرویی
پیرمردی را حکایت کنند که دختری به همسری گرفته بود. شبهای دراز نخفت، بذلهها و لطیفهها گفت تا مؤانست پذیرد. زن ناگه از سر درد نفسی سرد بر آورد و گفت:
زنِ جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری!
چون مدّت عدّت بر آمد عقد نکاحش با جوانی تندِ ترشرویِ تهیدستِ بدخوی بستند. زن گفت:
با این همه جور و تند خویی/بارت بکشم که خوبرویی [سعدی]
ناز را رویی بباید همچو ورد
علم نیکو به از صورت نیکو
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
پیرمردی را حکایت کنند که دختری به همسری گرفته بود. شبهای دراز نخفت، بذلهها و لطیفهها گفت تا مؤانست پذیرد. زن ناگه از سر درد نفسی سرد بر آورد و گفت:
زنِ جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری!
چون مدّت عدّت بر آمد عقد نکاحش با جوانی تندِ ترشرویِ تهیدستِ بدخوی بستند. زن گفت:
با این همه جور و تند خویی/بارت بکشم که خوبرویی [سعدی]
ناز را رویی بباید همچو ورد
علم نیکو به از صورت نیکو
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
+نوشته شده در یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۰ ساعت ۷:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی