نکات

ترسم در این دل‌های شب از سینه آهی سرزند

برقی ز دل بیرون جهد آتش به جایی در زند...
آتشفشان است این هوا پیرامن ما نگذری
خصمی به بال خود کند مرغی که اینجا پرزند...
ما را در این زندان غم من بعد نتوان داشتن
بندی مگر بر پا نهد قفلی مگر بر در زند
وحشی ز بس آزرده‌ام زهر از دهانم می‌چکد
خواهم دلیری کاین زمان خود را بر این خنجر زند [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۴:۷ ق.ظ توسط اشرفی  

بر او نو گشت ایام جوانی

بر او نو گشت ایام جوانی/مثنّی کرد دور زندگانی
به مزد اینکه داد بندگی داد/دوباره عشق او را زندگی داد
اگر می‌بایدت عمر دوباره/مکن پیوند خویش از عشق پاره
+نوشته شده در یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی  

خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان

خوبان که گهی خوانمشان عمر و گهی جان/بازی مخور از من که نه عمرند و نه جانند
جانند از این وجه کِشان نیست وفایی/عمرند از این رو که به سرعت گذرانند
+نوشته شده در شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

طنز حوّل حالنا

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ [اینجا]
شخصی می‌گفت: حول حالنا؛ گفتند چرا الی احسن الحال را نمی‌گویی؟ گفت: به هرحالی که متحول شود بهتر از حال فعلی است.
ترسم به الا الله نرسم
دعای تحویل سال آیت الله منتظری
+نوشته شده در شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۳:۲۲ ق.ظ توسط اشرفی  

دنیا

+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۳:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی  

شاه دنبه خور

مردم روستاهای سردسیر وقتی گوشت می‌خریدند، اصرار داشتند دنبه‌اش زياد باشد. يكی از دوستان انقلابی رفته‌ بود منطقه‌شان، پرسیده بود شما می‌دانيد شاه هرروز چی می‌خورد؟ يكی می‌گويد: من می‌دانم؛ صبح دنبه، ظهر دنبه، شب دنبه!
عباس عبدی، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۷:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

مدینة النبی به جای جامعۀ مدنی

خاتمی ابتدا بحث جامعۀ مدنی را مطرح کرد اما بعداً مدینة النبی را به جای جامعۀ مدنی نهاد و این تذبذبی آشکار در فکر ایشان بود. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۶:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

مهر خاتمت

قيام آرام و دمکراتيک مردم ايران در خرداد ١٣٧۶، تجربه شيرينی بود که قدرناشناسی و فرصت سوزی آن خواجه خنده ‌رو بر آن مهر خاتمت زد و خلقی را تلخکام و ناآرام کرد، دستاورد تلاشها و تب ‌وتابهای جمعی دردمند بود که رايگان هديه شد و ارزان از دست رفت. و اين عجب نبود.
مرد ميراثی چه داند قدر مال/ رستمی جان کند و مجان يافت زال
هر که او ارزان خرد ارزان دهد/ گوهری طفلی به قرصی نان دهد
عبدالکریم سروش، ۱۷ تیر ۱۳۸۲، برداشت آزاد [اینجا]
مدینة النبی به جای جامعۀ مدنی
مدارای آیت الله طالقانی با منافقین
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۲:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

انتما کلا

عمر و ابوبکر دوطرف امام علی(ع) راه می‌رفتند. عمر به حضرت گفت: «انت بیننا کنون لنا» تو در بین ما مثل نون «لنا»یی. حضرت هم فرمود: «لو لم اکن بینکما انتما کلا» اگر من بین شما نبودم شما مثل «لا» بودید.
+نوشته شده در چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی  

از مکه تا کوفه

امام حسین(ع) روز هشتم ذیحجه سال ۶۰ قمری از مکه عازم کوفه شد اما روز دوم محرم ۶۱ هجری قمری در کربلا متوقف شد. بنابر این حرکت امام از مکه تا کربلا بیست و چهار یا بیست و پنج روز طول کشید. یعنی در بین راه به سپاه هزار نفری عبیدالله به فرماندهی حربن یزید تمیمی روبرو شد که از سوی حصین‌ بن نمیر مأموریت داشت در جادۀ مکه و کوفه بگردد و در صورت برخورد با امام(ع) مانع ورود آن حضرت به کوفه شود. وقتی امام با سپاه خسته و تشنۀ حربن یزید روبرو شد آن ها را سیراب کرد. حربن یزید در برابر این مهربانی منفعل شد اما نامه‌ای از عمربن سعد به او رسید که به امام سخت بگیرد و ایشان را از بیابانی خشک و فاقد آب و آبادانی عبور دهد حر چنین کرد تا اینکه روز دوم محرم ۶۱ هجری قمری حضرت را در سرزمینی غیرآباد متوقف کرد. امام پرسید نام این سرزمین چیست؟ گفتند: کربلا! فرمود: اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء جدم محمد مصطفی به من خبر داد قبر ما در این سرزمین واقع می‌شود.
الارشاد، شیخ مفید، صفحه ۴۱۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۴:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

این‌قدر درس بخوان تا بیفتی

در میان چینی‌ها ضرب‌المثل این‌قدر درس بخوان تا بیفتی، معروف است. دولت چین برای تقویت و حفظ سلامتی‌ هر دانش‌آموز کنکوری، ۱۰یوآن یارانۀ سرم آمینو تخصیص داده است. هر محصّلی که احساس کند در موقع درس خواندن حالش خوب نیست می‌تواند بدون اینکه به درمانگاه برود سرم تزریق کند. [اینجا]
کتاب و تی‌تاب
تحمّل مردم
+نوشته شده در سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۴:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

عباس دوران

سرلشکر دوران، تمام بمب‌های خود را بر روی پالایشگاه الدوره ریخت. وقتی هواپیمایش را زدند، همراهش کاظمیان، با چتر نجات بیرون پرید اما او فانتوم (اف۴) خود را که در آتش می‌سوخت، با هدف ناامن کردن بغداد، به هتل محل برگزاری اجلاس سران جنبش غیرمتعهدها کوبید و مانع برگزاری جلسه شد. بیست سال بعد تکه‌ای از استخوان پایش به ایران بازگشت./برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۴:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی  

تمسخر صدام با خلبان ایرانی

صدام در تلویزیون عراق گفت: فرمانده پدافند ما اعلام کرده هر خلبانی ایرانی که بتواند به ۵۰ مایلی نیروگاه ما برسد، حقوق یک سال خود را به عنوان جایزه به او می دهم. عباس دوران و کیومرث حیدریان و علیرضا یاسینی ۱۵۰ دقیقه بعد از مصاحبه صدام، نیروگاه بصره را بمباران کردند. غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی گفت: من امروز با صدام مصاحبه داشتم ولی هنوز مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. اینک جنوب عراق در خاموشی فرو رفته و چراغ قوه در بازار نایاب شده است. [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۱۰:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی  

وقتی خیام به واحد و کثیر رسید

عمرخیام مشغول مطالعه‌ی «شفا» بود. وقتی به فصل «واحد و كثير» رسيد، گفت جماعت را صدا بزنید تا وصيت كنم. وصيت که كرد، ديگر چیزی نخورد تا نماز عشاء. آنگاه به سجده رفت و دعا كرد و جان داد./برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۶:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی