خواب چرخنده
دیشب "بوف کور" صادق هدایت را دانلود کردم تا مطالعه کنم اما حوصلهام نگرفت. خوابیدم و زود بیدار شدم. احساس سرما میکردم. دندانهایم به هم میخورد. از جا بلند شدم. پتو را دور خودم پیچیدم. هیتر را زیر پایم روشن کردم. دوباره خوابیدم. الهام چرخنده را خواب دیدم. پشت فرمان شاسی نشسته بود. پرسیدم چرا مصاحبۀ تلویزیونی با آن آدم معلوم الحال را قبول کردی تا آبرویت را ببرند؟ ایشان جواب دادند اما من قانع نشدم. دو سه بار هم تاکید کردم که او مغرض است و همقطارهای شما را به قول خودش نابود میکند. دستش را جلو آورد و گفت ببین تنم داغ شده؛ اینقدر سرزنشم نکن! من عذرخواهی کردم و به مسیر ادامه دادیم. خدایا چنانکه چرخنده را چرخاندی؛ مرا نیز بچرخان!برچسبها: خواب
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۸:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی