علامه حسن حسنزاده آملی
در جوانی چنان فقیر بود که گاهی نان خشک برای خوردن نداشت. چندبار وصیتنامهاش را نوشت و زیر سر گذاشت. نوشت: من حسنزادهام؛ از گرسنگی مردم! در مناجاتش میگفت: الهی عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم. برای تربیت فرزندان گاهی یقه میدرید، گاهی خودش را میزد. دلنشین نصیحت میکرد. میگفت: حرف بشنوید برای سنگ و گل جان و دل را از دست ندهید دنیا شما را شکار نکند. منزلی داشت در روستای ایرای لاریجان؛ وردی منزلش اتاقی ساخته بود با بامی سبزرنگ؛ همسرش را در همین اتاق دفن کرد. عاقبت پیکرش نیز در کنار همسرش به خاک آرمید.
برچسبها: پادکست
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی