زان يار دلنوازم شكری است با شكايت
گر نكتهدان عشقی بشنو تو اين حكايت
بیمزد بود و منت هر خدمتی كه كردم/يارب مباد كس را مخدوم بیعنايت
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد كس/گویی ولیشناسان رفتند از اين ولايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود/از گوشهای برون آی ای كوكب هدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود/زنهار از اين بيابان وين راه بینهايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست/كش صد هزار منزل بيش است در بدايت
در زلف چون كمندش ای دل مپيچ كانجا/سرها بريده بينی بی جرم و بیجنايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/جانا روا نباشد خونريز را حمايت
ای آفتاب خوبان میسوزد اندرونم/یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم/جور از حبيب خوشتر كز مدعی رعايت
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ/قرآن ز بر بخوانی در چارده روايت
شعری که ادیب نیشابوری خواند و بیهوش شد
بیمزد بود و منت هر خدمتی كه كردم/يارب مباد كس را مخدوم بیعنايت
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد كس/گویی ولیشناسان رفتند از اين ولايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود/از گوشهای برون آی ای كوكب هدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود/زنهار از اين بيابان وين راه بینهايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست/كش صد هزار منزل بيش است در بدايت
در زلف چون كمندش ای دل مپيچ كانجا/سرها بريده بينی بی جرم و بیجنايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی/جانا روا نباشد خونريز را حمايت
ای آفتاب خوبان میسوزد اندرونم/یکساعتم بگنجان در سایۀ عنایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم/جور از حبيب خوشتر كز مدعی رعايت
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ/قرآن ز بر بخوانی در چارده روايت
شعری که ادیب نیشابوری خواند و بیهوش شد
برچسبها: پادکست
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی