به این معناست که خداوند نمیگذارد گوهرهای گرانقیمت این جهان به دست غیر بیفتد. در نتیجه آدمیانی که نمیخواهند هزینه بپردازند یک عمر در کثرت زندگی میکنند، بدون این که وحدت پنهان در زیر کثرت را ببینند. کثرت مثل کف روی آب است که باید آن را کنار زد تا به وحدت آب رسید. کف دریاست صورتهای عالم/ ز کف بگذر اگر اهل صفایی
با علم کلام آشنا بود و در تبلیغ عقاید کفرآمیز خود تلاش میکرد. مرحوم ثِقة الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی میفرماید: امام صادق (ع)، ابن ابی العوجاء را در مکّه دید. به او فرمود: تو چرا اینجا آمدهای؟ ابن ابی العوجاء گفت: آمدهام با تماشای مناسک جنون آمیز حج تفریح کنم. امام صادق (ع) فرمود: تو عنود و کوردلی که حج و قیامت را انکار میکنی! اگر قیامت در کار نباشد هردو نجات یافتهایم اما اگر قیامت در کار باشد که هست؛ تو هلاک میشوی و ما نجات پیدا میکنیم! اِنْ یَکُنِ الاَمْرُ کَما تَقُولُ وَ لَیْسَ کَما تَقُولُ نَجَونا وَ نَجَوتَ وَ اِنْ یَکُنِ الاَمْرُ کَما نَقُولُ وَ هُوَ کَما نَقُولُ نَجَونا وَ هَلَکْتَ! [اینجا] [اینجا] روی ماه خداوند را ببوس
خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری میگوید: به فرزندتان بیاموزید غذا دارویی است که برای سلامت میخورند نه برای لذت! به او بیاموزید گاهی نان خالی بخورد. این ادب از فقرا نیکو و از اغنیا نیکوتر است. او را به انواع غذاها ترغیب نکنید. به یک نوع غذا بسنده کنید آن هم از نوع ادون! [اینجا] استادی داشتیم راه رفته؛ حفظه الله! میفرمود: ما اشکنه میخوریم، دیگران چلوکباب! ما عالم میشویم، دیگران بیسواد!
خواجه نصیر الدین طوسی میگوید: محبت پدر و مادر به فرزندان طبیعی است. انگار نمیتوانند محبت نکنند. اما محبت فرزندان به پدر و مادر ارادی است. باید اراده کنند تا محبت کنند. به همین سبب فرزندان را به احسان سفارش کردهاند. دوباره میگوید: حقوق پدر، روحانی و معنوی است اما حقوق مادر، جسمانی و مادّی است. به همین دلیل درک حقوق پدر تعقل میخواهد اما حقوق مادر با احساس درک میشود. [اینجا] وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا (اسراء ۲۴)
بهترین کنیه برای دختر پیغمبر است. دختران برای پدرشان مادر میشوند چنانکه پسران برای پدرشان، پدر! آیت الله سید محمد تقی آل هاشم میفرمودند: پسرم محمد علی را پدرم میدانم. ام ابیها
مرحوم شیخ محمد حسن نجفی صاحب کتاب جواهر الکلام است. فرزند بیست سالهای داشت که از دنیا رفت. پدر کنار جنازۀ فرزند نشست؛ دو برگ از کتاب جواهر را نوشت و ثوابش را به او هدیه کرد. آنگاه آهی کشید و فرمود: پسرم در زمان فقرم زندگی کرد. [اینجا] شب هجر بود و شمعم به زبان شعله میگفت تو بسوز شهریارا که تو سازگار مایی
خداوند قرآن فرستاد تا بیگانهای با او آشنا شود یا قهرکردهای آشتی کند اما قیامت که میشود پیغمبر شکایت میکند که خدایا این قوم قرآن را کنار گذاشتند! صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا (فرقان ۳۰)
علی بن ابراهیم قمی میگوید: خداوند به حضرت موسی فرمود کتاب تورات را در ظرف چهل روز بر تو نازل میکنم اما حضرت موسی بنابر امر خداوند به اصحابش فرمود تورات در ظرف سی روز بر من نازل میشود. نگفت چهل روز طول میکشد تا اصحابش خسته و بیحوصله و عصبانی نشوند. [145] البته شیخ طوسی، علامه حلی، شیخ طبرسی، ابن شهر آشوب و اکثر بزرگان پیشین به تفسیر قمی اعتماد کردهاند اما آقابزرگ تهرانی تمامی کتاب موجود را از علی بن ابراهیم نمیداند و محمد هادی معرفت انتساب این تفسیر را به علی ابن ابراهیم نمیپذیرد. [اینجا] وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً... (اعراف ۱۴۲)
باز گویم اول و آغازتان بلال موذن پیغمبر بود. بعضی از حروف را نمیتوانست فصیح ادا کند. حی را هی تلفظ میکرد. عرض کردند یا رسول الله! اوّل کار صلاح نیست چنین فرد زبان ناگشودهای را برای اذان منصوب کنید. پیغمبر فرمود: به حال بلال نگاه کنید نه قال بلال! برمشورانید تا من رازتان/باز گویم اول و آغازتان
هم موسی از خدا طلب رویت کرد هم ابراهیم! موسی صریح خواست، خدا صریح جواب داد. ابراهیم به رمز خواست، خدا به رمز جواب داد. موسی به صراحت گفت: خدایا خودت را به من نشان بده! خداوند به صراحت فرمود: هرگز مرا نمیبینی! ابراهیم به رمز گفت: خدایا چکونه مرده زنده میکنی؟ خداوند به رمز فرمود: تو چگونه اسماعیل میمیرانی؟ مطالبت به مطالبت! وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (بقره ۲۶۰)
خداوند میخواهد به حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام تورات بدهد اما مقام موسی به چنین دریافتی نرسیده است. باید در کوه طور عبادت کند تا مقامش بالا برود و استطاعت دریافت کتاب را پیدا کند. هنگامی که به کوه طور رفت عرض کرد: خدایا خودت را به من نشان بده! گوشم شنید نغمۀ ایمان و مست شد کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست خداوند فرمود: هرگز مرا نمیبینی! این جواب زخمی بود بر روح موسی! حالا موسی باید خواست خدا را بر خواست خود مقدم بدارد تا مقامش بالا برود! یا موسی زخم لن ترانی قهر نیست؛ عذر است؛ بپذیر! وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَىٰ لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ ۚ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَٰكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي ۚ فَلَمَّا تَجَلَّىٰ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَىٰ صَعِقًا ۚ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ (اعراف ۱۴۳)
خداوند به مؤمنین ایمان داد تا در مسیر رشد قرار بگیرند. در این مسیر باید مؤمنین از پیغمبر اطاعت کنند نه پیغمبر از مؤمنین! اگر مؤمنین اصرار کنند و پیغمبر از آراء و اهوائشان اطاعت كند، به رنج و هلاکت میافتند. حلقه کوران به چکار اندرید؟/ دیدهبان را در میانه آورید وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ ۚ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (حجرات ۷)
غیبت کردن مردهخوری است. شخصی محضر حاج شیخ عبدالکریم حائری غیبت کرد. شیخ فرمود: من نمیدانم ایشان گناه کرده است یا نه اما میدانم تو الان غیبت کردهای! گر او راه دوزخ گرفت از خسی از این راه دیگر تو در وی رسی [سعدی] ... أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا... (حجرات ۱۲)
نکتهگو بود و لطیف الطبع! مثنوی مولوی تدریس میکرد. وقتی شاگردان به او اشاره کردند وقت تمام شده است شعری از حافظ خواند: جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
دیشب خواب دیدم در مسجد مازیاران با حضور مردم و جمعی از علما نشستهایم. مرحوم آیت الله منتظری چهرۀ مجلس بودند. مردم اصرار داشتند من منبر بروم اما یکی از آقایان وارد مسجد شد و بدون اطلاع از موضوع منبر رفت. مرحوم پدر فرمودند: قرار نبود!برچسبها: خواب
+نوشته شده در شنبه ۸ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۹:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی
|
سُبْحَانَكَ يَا اللهُ تَعَالَيْتَ يَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ کمکم گناهانم از ذهنم عبور میکند. گناهانی که ریشه در شرک دارد. شرک، شرک، شرک! دانههای مروارید اشکهایم را به نخ میکشم. وقتی به صد و یکی رسید، نخ را گره میزنم. شروع میکنم به استغفار! أَسْتَغْفِرُٱللهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ! اما مگر معصیتهای من با یک دور تسبیح پاک میشود؟ تا نگاهم کردی گناه کردم. گفتی توبه کن نکردم. گفته بودی شما را نیافریدم مگر برای عبادت اما من گناه کردم! نعمت دادی و شکر نگفتم. سالم بودم و سجده نکردم. باز هم روزیام را قطع نکردی! از تو شکایت کردم اما نگاهم کردی و خندیدی! ناشکرتر از من نیافریدی نه؟ مولای من! معصیتهایم بسیار است اما تو بخشندۀ مهربانی! جز تو چه کسی میتواند مرا ببخشد؟ الهی! دردهایی هست که نمیتوان گفت جز با تو! اشکهایی که نمیتوان ریخت جز با تو! زخمهایی که نمیتوان مداوا کرد جز با تو! تنهاییهایی که نمیتوان پر کرد جز با تو! درهایی که نمیتوان گشود جز با تو! سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ...
لَوْ عَلِمَ أبوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ سیدهاشم حداد ضمیر لقتله را به ابوذر برمیگرداند. یعنی از طرفی ابوذر به سلمان اعتماد داشت، از طرفی هم نمیتوانست علم سلمان را ادراک کند. بنابراین، فشار علم سلمان او را میکشت! ادراک صحیح است نه درک! سید محمد محسن طهرانی، صفحه ۱۵ تا ۲۹، دقیقه ۳۴:۲۲، برداشت آزاد [اینجا] لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللهِ... (حشر ۲۱)
+نوشته شده در یکشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۷:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
|
بعضى میگویند: جنّ همان میكروب است. در صورتی که جن میکروب نیست. میكروب یک پدیده مادّى است که جن به آن علاقه دارد. چركِ زیرِ ناخن، محل اجتماع میكروب است. خاكروبه، محل اجتماع میكروب است. دستۀ كوزه، محل اجتماع میكروب است. كثافاتِ مَزابل و گلخنهاى حمّام، محل اجتماع میكروب است که جن به آنجا علاقه دارد. معادشناسی، علامه تهرانی، جلد سوم، صفحه ۱۳۶، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۳ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱:۲۵ ق.ظ توسط اشرفی
|
کسانی بر پیغمبر منت گذاشتند که ما اسلام آوردیم. پیغمبر فرمود: اسلامتان را به رخ من نکشید. این خداوند است که شما را به نور ایمان هدایت کرد. بنابراین انبیا بر علما منت دارند علما بر شهدا! اگر انبیا نبودند علما نبودند، اگر علما نبودند شهدا نبودند. يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ... (حجرات ۱۷)
خدا را فراموش نکنید که خودتان فراموش میشوید. انسان آفریده شده است تا با عقل الهی زندگی کند. اگر عقل الهی را در خود بمیراند، با عقل حیوانی زندگی میکند. اینجاست که میگویند انسان خودش را فراموش کرده است. دنیا را آباد میکند اما عقبایش خراب میشود. عقلشان در کار دنیا پیچ پیچ عقلشان در کار عقبا هیچ هیچ وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ... (حشر ۱۹)
هریک از حروف مقطعه، مضربی از عدد نوزده در همان سوره است. به عنوان مثال در الم، تعداد هریک از حروف الف ـ لام ـ میم، مضربی از عدد نوزده در سورۀ بقره است. دکتر علی شریعتی میگوید: من کشف بازرگان را دربارۀ قرآن، شبیه کار گالیله، نیوتن و پاستور میدانم. وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (بقره ۲۳)
شصت سال خدمت کرد. در این مدت دشمنان دامها برایش گستردند اما نتوانستند شکارش کنند. عنقا شکار کس نشود دام بازگیر شیخ همچنان خطبه میخواند تا اینکه فرزندان کمتجربهاش را گرفتار کردند. وقتی فرزندت را بگیرند، انگار جانت را گرفتهاند. جماعت این معنا را نفهمید و به امامتش نماز نخواند! شیخ را خانه نشین کرد و خودش محروم شد! سعدی میگوید: ای پسر! به مجرّدِ خیالِ باطل نشاید روی از تربیتِ ناصحان بگردانیدن! دوباره میگوید: نابینا! تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟
با پدر، مادر و برادرش زندگی میکرد. تقدیر این بود که عروس عراقیها بشود. با شوهرش رفت عراق! دیگر کسی از حالش خبر نداشت که نداشت. جنگ ایران و عراق پیش آمد و من اسیر شدم. آنجا به یاد او و خانوادهاش زیاد بودم. هم به فکر عتبۀ عالیه بودم هم به فکر پیدا کردن آسیه! جنگ تمام شد و من آزاد شدم. رفتم دیدن مادرش که در محلۀ ما بود. روی سکوی منزل ایستاده بود. وقتی چشمش به من افتاد چنان ذوقزده شد که دست و پایش را گم کرد. انگار میخواست خودش را از همانجا پایین بیندازد. می بر کف من منه بنه بر دهنم کز مستی تو راه دهان گم کردم با هم نشستیم، چای خوردیم، گفتیم و خندیدیم اما وقتی صحبت آسیه پیش آمد، گریه کرد. حالا دیگر آسیه نه پدر دارد، نه مادر دارد، نه برادر! خدا کند آنها در بهشت آسیه داشته باشند.
خداوند بشارت میدهد به بندگانی که اقوال مختلف را میشنوند و بهترین قول را انتخاب میکنند. احتمالا مراد از قول، هر قولی نیست و مراد از تبعیت، هر تبعیتی نیست بلکه مراد، قول و تبعیتی است که آدمى را بهتر به حق برساند. [اینجا] ...فَبَشِّرْ عِبادِ (۱۷) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ... (زمر ۱۸)
پیغمبرم! اگر در جنگ احد به شما جراحتی رسید در جنگ بدر هم به دشمنانتان آسیب رسید. سنت الهيه بر اين است كه روزگار را دست به دست بین مردم بگرداند تا معلوم شود چه کسی مؤمن است. [اینجا] خدایا در میان آشوب و فتنه و بلا عدهای تو را گم میکنند عدهای پیدا! ما را از بندگان یابندهات قرار ده! إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ ۚ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ... (آل عمران ۱۴۰)
کلمۀ شَقاوت ضد سعادت است. راغب در مفردات میگوید گاهی شقاوت به معنای رنج و تعَب میآید. هر شقاوتی تعَب است اما هر تعَبی شقاوت نیست. [۱] [۲] قبل از وجوب فرائض یومیه، پیغمبر تمام شب را نماز میخواند. گاهی از شدت خستگى روی پنجۀ پا میایستاد، گاهی روی یک پا میایستاد. آنقدر که پاهای مبارکش ورم کرد. خداوند فرمود: پیغمبرم! ما قرآن نازل نکردیم تا خودت را به رنج و تعَب بیندازی! مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ (طه ۲)
قَالَ هِیَ عَصَایَ حرام دارم با مردمان سخن گفتن و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند رهی که آن به سوی توست ترک تاز کنم وَ مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ (طه ۱۷) قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِی وَ لِیَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ (طه ۱۸)