در جوانی چنان فقیر بود که گاهی نان خشک برای خوردن نداشت. چندبار وصیتنامهاش را نوشت و زیر سر گذاشت. نوشت: من حسنزادهام؛ از گرسنگی مردم! در مناجاتش میگفت: الهی عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم. برای تربیت فرزندان گاهی یقه میدرید، گاهی خودش را میزد. دلنشین نصیحت میکرد. میگفت: حرف بشنوید برای سنگ و گل جان و دل را از دست ندهید دنیا شما را شکار نکند. منزلی داشت در روستای ایرای لاریجان؛ وردی منزلش اتاقی ساخته بود با بامی سبزرنگ؛ همسرش را در همین اتاق دفن کرد. عاقبت پیکرش نیز در کنار همسرش به خاک آرمید.
دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی میگوید: وقتی با علامه در نیمههای شب به زیارت امامزادهها میرفتیم، علامه با آنها گفت و گو میکرد. مثلا میپرسید: پسر کی هستی؟ از کجا آمدی؟ هرکه را میخواستی برایت احضار میکرد؛ حتی ابن سینا و ملاصدرا ... [اینجا] احضار ارواح در کاخ نیاوران
+نوشته شده در دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۹:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی میگوید: ایام البیض در کنار امامزادهای اعتکاف داشتم که میان درهای کوهستانی قرار داشت. برف سنگینی آمد. عذایی هم برای افطار نداشتم. ذکر حسبی الله میگفتم. حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم. ناگهان دیدم علامه طباطبایی تشربف آوردند. فرمودند: اینجا چکار میکنید؟ زیارت کردیم و نماز خواندیم. آنگاه دیدم بالای دره، جلوی ماشین ایستادهایم. سوار شدیم و منزل علامه رفتیم. این مکاشفه سه روز طول کشید. علامه هرروز صبح مرا به امامزاده میآوردند و غروب به منزل خودشان میبردند. [اینجا] زمانی که در مدرسه سلیمانیه اوقاتمان را به بطالت میگذراندیم، مردی بالای پشت بام همین مدرسه تا صبح نماز میخواند.
+نوشته شده در دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۱۲:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
يا من بدنياه اشتغل/ و غره طول الأمل ... الموت يأتي بغتة/ و القبر صندوق العمل این شعر به امام علی علیه السلام منسوب است. دیوان امام علی علیه السلام [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۳ ساعت ۵:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی