احساسات اهل سنت را تحریک نکنید. برای اثبات تشیع به بزرگان اهلسنت توهین نکنید. وقتی اهانت کنید دیگر حرف حق هم شنیده نمیشود. تلویزیونهایی که برای اهانت به اهل سنت به وجود میآیند، بودجهاش از خزانهداری انگلیس است./رهبر انقلاب ۹۵/۰۶/۳۰ برداشت آزاد
تغییر جهانبینی دینی
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
مسلمانان ایرانی که دلبستگان مکتب اهلبیتاند، ادامۀ مکتب پیامبر(ص) را در بهترین تجلیگاه خود نزد علی(ع) و فرزندان او دیدند. به قول مرحوم دکتر شریعتی، دامان علی را گرفتند تا محمد را گم نکنند نه اینکه از علی محمّد دیگری بسازند، یا کیش و فرقۀ تازهای پدید آورند./سروش، برداشت آزاد
علی(ع) را گرفته ایم تا محمد(ص) را گم نکنیم
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۷ ق.ظ توسط اشرفی
زو بگیرانم چراغ دیگری [
مولوی]
وقتی متولد شدیم، خداوند دوتا چراغ به ما داده است. یکی چراغ بدن، دیگری چراغ روح؛ میگوید باد تند است؛ طوفان اجل میوزد و روزی چراغ تن را خواموش خواهد کرد. من با چراغ تن چراغ روح را روش میکنم تا وقتی چراغ تن خاموش شد چراغ روح روشن بماند. این فلسفه عبادت است. فلسفه روزه است. فلسفه بلاکشیها و سختیهاست.
سروش، ماه رمضان در آینۀ هنر، دقیقه ۰۶، برداشت آزاد
خذوا من اجسادکمبا چراغ تو برافروخت دگرباره چراغی
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی
مولوی دیالوگی را میان علی(ع) و عَمرِو بن عبدِوَد سامان میدهد. دیالوگی که به هیچ وجه در اصلِ داستان نبوده و از برساختههای خود مولوی است و در حقیقت حرف خودش را بر زبان علی(ع) و آن پهلوان میگذارد. که وقتی عَمرِو بن عبدِوَد آب دهان روی علی(ع) افکند، او موقتا از کشتن آن پهلوانِ نیرومندِ برخاک افتاده، صرف نظر کرد. عَمرِو بن عبدِوَد پرسید چرا برخاستی؟ فرمود: چون خدو انداختی، ترسیدم کشتنن تو برای تشفّی نفس باشد.
از علی آموز اخلاص عملتمام اسلام در مقابل تمام کفر
+نوشته شده در سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم ملا هادی سبزواری در کتاب منظومه حکمت میگوید:
زلِزلة الارضِ لِحبس الاَبخِرهَ والعینَ من تکثیفها منفجره!
یعنی زلزله به علت حبس بخارات در زمین است. وقتی بخار آب در زمین حبس میشود، از درون به پوستۀ زمین فشار میآورد و باعث ترَک خوردن و شکافتن و زلزله میشود. اگر هم بخار جمع نشد و زود از زمین بیرون آمد چشمه تشکیل میشود. به همین دلیل بعضی میگفتند هر چه بیشتر چاه حفر کنیم و چشمه تولید کنیم زلزله کمتر میآید! شما فکر میکنید مرحوم ملا هادی سبزواری که صد و پنجاه سال پیش میزیست آیا معاصر بود؟ او معاصر دوران خود نبود چون طبیعت شناسی ایشان مربوط به دو هزار سال پیش بود. بینش علمی دوران خود را نداشت. حتی بینش فلسفی دوران خودش را هم نداشت.
سروش، دینداری در جهان معاصر، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
اخلاقی زیستن بیش از اینکه دلیل داشته باشد علت دارد. ما فکر میکنیم اخلاقی زیستن فقط مبارزه با نفس است. مبارزه با نفس کار خاصان و مجاهدان است. همۀ آدمیان چنان نیستند که بتوانند با نفس مبارزه کنند. خیلیها به اصطلاح زورشان به نفسشان نمیرسد. باید کاری کرد که برای خوب بودن و بد نکردن اصلا میدان مبارزه پیش نیاید.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۰۱:۲۱:۰۰، برداشت آزاد
مارگیر و اژدهاسکولار در مذهب کاتولیکعوامل کنترل غرایز انساناعدی عدوّک نفسک
+نوشته شده در جمعه ۲۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی
شنیدهاید که طراحی پارهای از کارها، صنعتها و مهندسیهای شگفتانگیز مثل حمام و منارجنبان اصفهان را به شیخ بهائی نسبت میدهند. این نکات تاریخی به این دلیل بود که ایشان را ذوفنون معرفی کنند. البته شیخ بهایی در ادب، دین، فقه، ریاضیات، نجوم و طبیعیات(فیزیک) دست داشت.
سروش، حکمت یونانیان و حکمت ایمانیان، برداشت آزاد
انتقاد صاحب جواهر به میردامادتمرکز شیخ بهاییعالمان مالدار تمرکز شیخ بهایی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۶ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۶:۵۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۰ ب.ظ توسط اشرفی
قربانی کردن حیوان هم مثل دور خانۀ کعبه گشتن یک حرکت کنایی و سمبلیک است. البته اگر خداوند اجازه نمیداد، ما حق نداشتیم حیوانی را برای شکم خودمان بکشیم و رنج دهیم. اینکه قرآن میفرماید با نام خدا حیوانات را بکشید، یعنی با اجازۀ خداوند بکشید.
سروش، حج ابراهیمی، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۹:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی
از نظر مولوی تنها عید، عید قربان است. میگوید عید قربان زمانی آغاز شد که حضرت ابراهیم بر قربانی کردن فرزند خویش همت گماشت. عیدی که کسی حاضر است عزیزترینِ خود را بیفشاند. قربانی کردن گوسفند هم نماد و سنبلی از همین گذشت و فدا کردن و ایثار است. او میگوید ما که میخواهیم در نهایت قربانی محبوب شویم، باید روح خویش را فربه کنیم تا صید لاغری نباشیم. یک موجود کمال یافته، رشد یافته، مهذّب، آراسته به اوصاف حمیده و بهرهمند از عنصرهای مقدّم انسانیت باشیم.
سروش، عید قربان، برداشت آزاد
بزرگترین عید بشریت
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۸ ب.ظ توسط اشرفی
اگر به حکمت عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. عید قربان یک قدردانی بزرگ الهی از پیامبر برگزیدۀ خداوند، حضرت ابراهیم(ع) است که آن روز فرزندش را ایثار کرد. آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار در دوران پیری به او داده بود که فرمود: الحمد لله الّذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق! این ایثار و این گذشت، یک نماد است برای مؤمنانی که میخواهند راه عروج به مدارج عالیه را طی کنند. گاهی گذشت از جان است، گاهی گذشت از مال است و گاهی گذشت از یک حرفی است که کسی میخواهد با اصرار و لجاجت پای آن حرف بایستد.
بیانات رهبر انقلاب، ۸۹/۰۸/۲۶ برداشت آزاد
اسماعیل توذبح اسماعیل(ع)غرور ذبح اسماعیل(ع)
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی
گویدم مندیش جز دیدار من
مرحوم آقای عبدالحسین زرینکوب میگوید: سبک مولوی منبری بود. همانطور که منبریها با یک ایدۀ اجمالی منبر میروند، او هم ابیات را فیالبداهه میسرود. لذا به فکر زیبایی ابیات نبود تا صنعتگری کند. بلکه به فکر معانی بود.
قافیهاندیشم و دلدار من/گویدم مندیش جز دیدار من
اگر قافیهاندیشی میکرد که نمیتوانست شصت هزار بیت بسراید. میشد مثل حافظ! تمام محصول حافظ چهارصد و پنجاه غزل بیشتر نیست. برای اینکه این غزلها را میتراشید و میناگری میکرد. نسخههای متعددی که از غزلیات حافظ در اختیار ما قرار دارد به دلیل دست بردنهای خود حافظ است. غزلی را میسرود، در مجلسی میخواند یک نسخهاش را به دیگران میداد بعد در خلوت منزل آن را بلیغ و بلیغتر میکرد و نسخۀ جدید آن را در اختیار دیگران قرار میداد. [سروش]
ای آنکه از من منتریاشعار بزمی و رزمی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۴ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از دانشجویان من نزد استاد فلسفهاش رفت و از او خواست بیانهای را امضا کند و او طفره رفته بود. این دانشجو چنان برآشفته بود که به او گفت شاید همۀ حرفهای دکتر شریعتی خطا باشد اما این یکی درست است که گفت فیلسوفان پفیوزان تاریخاند./سروش، مصاحبه، دقیقه ۰۴:۰۰ برداشت آزاد
مثالهای رکیک مولوی
+نوشته شده در شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۶:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
در اسپانیا سمیناری بود که من هم شرکت داشتم. این سمینار برای نوشتن اصول اخلاقی جهانشمول برگزاز شده بود که از طریق یونسکو به همۀ کشورها فرستاده شود. وقتی میخواهند جهانشمول باشد، دیگر به دین و آیین توجه ندارند. یکی از اصولی که با مطالعه در سراسر جهان پیدا کرده بودند این بود که آنچه بر خود نپسندی بر دیگران مپسند.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۰۱:۳۰:۰۰ برداشت آزاد
اسلام توحید و عدل است
+نوشته شده در شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی
من علاقه دارم به کشورهای مختلف مسافرت کنم و بر سر مزار بزرگان مغرب زمین مانند هگل و مارکس و اسپینوزا بروم. اسپینوزایی که واقعا مظلوم بود چون در تمام عمرش تکفیر شد و مجبور شد چند بار شهرش را عوض کند. همان شبی هم که دفنش کردند، دشمنانش آمدند و جنازهاش را دزدیدند و بردند و قبرش را خالی گذاشتند. یکی از اساتید به من گفت: چرا این کار را می کنی؟ گفتم: چون مرگاندیشم.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۰۱:۰۱:۰۰ برداشت آزاد
قبر مرحوم الهی قمشهای کجاست؟مرگآگاهی مرتضی آوینیچون مرگ رسد چرا هراسم؟
+نوشته شده در شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی
مجملش گفتم نگفتم زان بیان/ ورنه هم لبها بسوزد هم دهان
من چو لب گویم لب دریا بود/من چو لا گویم مراد إلّا بود
من ز شیرینی نشینم رو تُرُش/من ز بسیاری گفتارم خَمُش
تا که شیرینی ما از دو جهان/در حجاب رو ترش باشد نهان
کاشکی هستی زبانی داشتی
+نوشته شده در جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی
حافظ معتقد بود گناه در جامعه و بلوغ فرد آدمی جایگاهی دارد. میگفت ما محصول دو گناهیم؛ یکی گناه شیطان که بر آدم سجده نکرد و یکی گناه آدم که از شجرۀ ممنوعه خورد. نباید پنداشت که از دست خدا در رفت و اینها گناه کردند. نباید پنداشت خدا میخواست برای ابد آدم را در بهشت نگه دارد. بلکه این بهانه یا تدبیر یا مکر نهانی خدا بود تا آدمیان به روی زمین بیایند و او بتواند بر آنها جلوۀ عاشقانه کند و حسن خود را به آنها بنمایاند.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۴۲:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۳ ق.ظ توسط اشرفی
آدمیان در زندگی خود شاید عشقهای مختلفی را تجربه کنند اما اولین عشق هیچ وقت یادشان نمیرود. شیطان میگوید عشق اول من خدا بود. فرشتهای بودم که خدا را اطاعت میکردم، محرم سالکان راه بودم، همدم ساکنان عرش بودم، حالا هم که مرا از درگاهش رانده است، باز هم عاشق اویم. مهر اول کی ز دل زایل شود؟
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۲۸:۰۰ برداشت آزاد
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
اولین کتابی که در دسترس من قرار گرفت معراجالسعاده بود. کتاب خوشخوانی نبود. به قلم آخوندی در زمان فتحعلیشاه نوشته شده بود. قصّههایی داشت که من لابهلای آن میخواندم و یاد میگرفتم. بعدها در دبیرستان با کتاب دیگری به نام المراقبات آشنا شدم. میزاجواد ملَکی تبریزی به معنای متعارف کلمه معلم اخلاق نبود. سالک زاهدی بود که در ضمن مناجات، نکات اخلاقی بسیار لطیفی را که حاصل تجربههای شخصی او بود آورده بود و اولین برخورد من با اخلاق دینی از آنجا آغاز شد. این مرد البته انسان ویژهای بود. یعنی مستغرق در عشق الهی بود و کتاب او گلولهای از آتش است. اگر شما آن را به زبان خود او بخوانید میبینید که این کتاب چگونه عاشقانه نوشته شده و به حزن و عشق و گریه آمیخته است. به همین سبب در من تاثیر ماندگاری نهاد. کتاب بعدی کیمیای سعادت از غزالی بود که خواندنش نصیبم شد. بعد از کیمای سعادت کتاب مثنوی را پیدا کردم. ولی این پایان راه نبود بعد از آن سروقت حافظ رفتم. البته من گشت و گذارم را در فلسفۀ اخلاق غربی مطلقا کنار گذاشتم و فقط به مقولۀ اخلاق شرقی و آنچه که در تمدن اسلامی و ایرانی بود پرداختم.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۲۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
در اینجا دو مکتب پیش روی ما گشوده میشود. یکی اینکه اخلاق را تماما وضع و قرارداد عقلا میدانند، دیگر اینکه اخلاق را کشف عقلا میدانند. من وارد این بحث نمیشوم چون این مبحث فلسفی، پر از تنگنا و گردنههای صعبالعبور است.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۲۱:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی
خوب و بد اخلاقی همان است که عاقلان آن را تمیز میدهند. البته عاقلان هم با هم اختلاف دارند. عقل اساسا منبع اختلاف است. اینکه عارفان ما اینهمه به عشق پناه میبرند برای این است که در عشق وحدت است و اختلاف نیست. عشق سرزمین وحدت است اما عقل سرزمین کثرت! جایی است که اختلاف سلیقهها، اختلاف رایها و اختلاف تشخیصها شروع میشود. لذا حسن و قبح یک امر ثابت و معین و تغییر ناپذیر نیست. افعالی هستند که توسط همین عقلا در یک دوره خوب و در دورۀ دیگر بد شمرده میشوند. بنابراین ما باید تا پایان تاریخ صبر کنیم تا ببینیم کدام داوریهای اخلاقی عاقلان ثابت مانده و کدام یک تغییر کرده است. چون همۀ داوریهای اخلاقی، مثل داوریهای علمی بر لبۀ پرتگاهند!
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۱۹:۰۰ برداشت آزاد
انواع عقل
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی
ریشۀ داوریهای اخلاقی مدح و ذم عقلا یا به تعبیر دیگر ستایش و نکوهش عقلا است. عقلا هم لزوماً ابن سینا و ابن خلدون نیستند اگرچه آنها در قلۀ عقلانیت نشستهاند. عقلا ماییم. همین آدمیانی که روی زمین زندگی میکنند و از عقل نرمال برخوردارند و راه زندگی خود را با همین چراغ عقل پیدا میکنند و خوب و بد را تمیز میدهند.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۱۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۶:۶ ب.ظ توسط اشرفی
عادت دشمن داوری اخلاقی است. گاهی ما بر حسب عادت کارهایی را انجام میدهیم که نسنجیده است. در آنجا غافلانه پا از جادۀ اخلاق بیرون میگذاریم. به همین سبب انسانهای هوشیار و آدمیانی که میخواهند اخلاقی بمانند با عادت مبارزه میکنند تا قدرت داوری اخلاقی محفوظ بماند.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۱۴:۰۰ برداشت آزاد
توجه به آگاهی در عادتعادت طبیعت دوم است
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
اخلاق علم داوری در باب نیکی یا بدی رفتار است. کار بد هم اخلاقی است کار خوب هم اخلاقی است. چون این نیک و بد اخلاقی متعلق به رفتار است. ما نیک و بد بیرون رفتار هم داریم. مثل ایکه کسی بگوید گل چیز خوبی است یا دیگری بگوید خورش قیمه خورش خوبی نیست. اینها خوب باشد یا بد باشد اصلا اخلاقی نیست. برای اینکه اخلاق متعلق به رفتار است. چیزی که از جنس رفتار نیست ما داوری اخلاقی دربارهاش نداریم.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۱۲:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی
ز گرمابه آمد برون بایزید
کلاس سوم دبستان که با این شعر آشنا شدم، تمام مدت سال از خودم پرسیدم این چه کسی بوده که با "یزید" از حمام بیرون آمده است!؟ قبل از انقلاب روزنامه کیهان با درج این داستان به بایزید انتقاد کرده بود که تو به جای اینکه گریبان شخصی را بگیری که شهر را آلوده و کثیف میکند تازه شکرانه وار دست به سر و صورت خود کشیدی و گفتی این که چیزی نیست من در خور آتشم؟ ببینید در اینجا دو باب اخلاق باز شد یک باب اینکه شما از راه فروتنی به آزار دیگری رضایت بدهی، باب دیگر اینکه از روی همان اخلاق مداری آشکارا اعتراض کنید تا مبادا این کار ناروا همگانی شود.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۷:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
شاید اولین درسهای اخلاقی که در کتابهای فارسی دبستان میخواندیم این بود که:
به علی گفت مادرش روزی/ که بترس و کنار حوض مرو
رفت و افتاد ناگهان در حوض/ بچه جان حرف مادرت بشنو
بالاتر که آمدیم به ما گفتند به حرف معلم گوش بدهید. بالاتر آمدیم گفتند به حرف بزرگترها مثل حاکمان و پادشاهان گوش بدهید. به حرف بزرگتر گوش دادن، اخلاق مبتنی بر اُتوریته
[اقتدار] است.
سروش، سلوک اخلاقی، دقیقه ۴:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۳ ب.ظ توسط اشرفی
شهابالدین اشراقی، روحانی ایرانی و داماد امام خمینی و همسر صدیقه مصطفوی بود که در سال ۱۳۶۰ درگذشت و در مسجد بالاسر حرم فاطمه معصومه مدفون گردید. از وی چهار دختر و سه پسر به نامهای:
زهرا، عاطفه، نفیسه،
نعیمه، محمدتقی، علی و
مرتضی بهجا مانده است.
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۱ ب.ظ توسط اشرفی
که برگذشت که بوی عبیر میآید/که میرود که چنین دلپذیر میآید
نشان یوسف گمگشته میدهد یعقوب/مگر ز مصر به کنعان بشیر میآید
خیال کعبه چنان میدواندم به نشاط/که خارهای مغیلان حریر میآید
هزار جامۀ معنا که من بپردازم/به قامتی که تو داری قصیر میآید
نگه به گوشۀ آن چشم نیمهمست مکن/کناره گیر کزان گوشه تیر میآید
غمین نباشم اگر دیر آمدی که مرا/سعادتی چو تو البته دیر میآید [
سعدی]
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ۱۱، دقیقه ۵۹، برداشت آزاد [
اینجا]
دیدار تو حل مشکلات است
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
خرافاتی بین مردم بود که اگر مار به زمرد نگاه کند کور میشود.
شاها تو زمردی و خصمت افعی/افعی به زمرد نگرد کور شود
ابوریحان میگوید من خودم مار را گرفتم، چند روز در قفس و مقابل زمرد نگه داشتم تا ببینم کور میشود یا نه، دیدم نشد! به این میگویند عقل تجربی!
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۰۱:۲۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی
بین ابوریحان بیرونی با ابن سینا در یک مسئله تجربی منازعه بود که چرا وقتی آب در شیشه یخ میزند شیشه میشکند؟ نظر ابن سینا این بود که چون وقتی آب یخ میزند حجمش کم میشود و در شیشه خلأ پدید میآید آنگاه هوا از بیرون فشار میآورد و شیشه را میترکاند. ابوریحان به او مینویسد: اما شیشه از داخل میشکند نه از بیرون!/ سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۰۱:۲۵:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۳ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
زمینی هم که به مسئلۀ ختم نبوت نگاه کنیم، پیامبر اسلام شخص زیرکی بود. خوب فهمیده بود که بعد از او نبوتی نخواهد بود. بعد از پیامبر اسلام هر کس ادعای پیامبری کرد موفق نشد. همین بهائیت را در نظر بگیرید، الان ۱۶۰-۷۰ سال از عمر بهائیت میگذرد. بنا به آماری که خود بهاییها دادهاند در سراسر جهان دو میلیون پیرو بیشتر ندارد. حالا مارکسیسم را در نظر بگیرید که عمر بهائیت را دارد با اینکه دین نبود ولی نصف کره زمین را گرفت! تعرف الاشجار باثمارها
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۰۱:۱۷:۰۰، برداشت آزاد
آن یکی میگفت من پیغمبرمچرا ابنسینا ادعای پیامبری نكرد؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از انتقادهای من به مولوی این است که علم تجربی را سرزنش میکند. وقتی از مهندسی و صنعتگری یاد میکند، میگوید:
خردهکاریهای علم هندسه/یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش/ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخور است/که عمادِ بودِ گاو و اشتر است
بهر استبقای حیوان چند روز/نام آن بنهاده این گیجان رموز [
اینجا]
دانشمندان را میگوید گیجان! بعد هم میگوید اینها که مهندسی میکنند و ساختمان میسازند، آخرش یک آخور میسازند که آدمها مثل حیوانات مدتی زندگی کنند و بعد هم از دنیا بروند. از قرن پنجم ششم بود که متأسفانه این گرایش پدید آمد و علوم تجربی را دچار توقف کرد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۰۱:۲۲:۰۰، برداشت آزاد
علم مطلوب بالذات استاعتراض ملاصدرا به ابن سینادین علم رفتن به آسمان استعلم رسمی سر به سر قیل است و قال
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۲ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۴:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
در یکی از جنگها وقتی اسرا را خدمت پیامبر آوردند، بین آنها دختری بود که جامهاش پاره شده بود. به پیامبر گفتند این دختر حاتم طائی است. پیامبر عبای خود را روی بدن این دختر انداختند تا پوشیده بماند. اقبال این قصّه را نقل میکند و خطاب به پیامبر میگوید:
ما از آن خاتون طی عریانتریم/ پیش اقوام جهان بیچادریم
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۵۸:۰۰ برداشت آزاد
در مصافی پیش آن گردون سریر
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
سعدی مثل کسی که با معشوق خود سخن میگوید، پیامبر را شاعرانه توصیف میکند. میگوید:
ماه فرو ماند از جمال محمد/ سرو نماند به اعتدال محمد
همین ماه و سرو را نسبت به دیگران هم میگوید:
گر گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد/ گر گویمت که سروی سرو اینچنین نباشد
اما مولوی، اولاً پیامبر را امام المتقین میخواند نه ماه و سرو و چمن! بعد خواهش میکند که خیال اندیشگان را به مرحلۀ یقین برساند:
هین روان کن ای امام المتقین/ این خیال اندیشگان را تا یقین
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۵۳:۰۰ برداشت آزاد
علم نیکو به از صورت نیکوپیامبر را چگونه صدا بزنیم؟عاشقانههای زیارت آل یاسینماه رمضان دوست خیالی نیست
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲ ق.ظ توسط اشرفی
گمان میکنم یکی از دلایلی که اقبال با حافظ بر سر مهر نبود این است که حافظ نام همۀ پیامبران را در دیوان خود آورده اما نام پیامبر اسلام را نیاورده است. گر چه نمیتوان نتیجه گرفت که خدای نخواسته حافظ با پیامبر اسلام مشکلی داشته اما این هم یک غیبت برجستهای است که در دیوان او مشاهده میشود. البته کسی به من گفت که منظور از "پیر مغان" در دیوان حافظ پیامبر اسلام است که حافظ همه جا به او پناه میبرد.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۵۳:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
برای خاتمیت دو جور تحلیل آمده است. یکی اینکه علمای ما میگویند به همین دلیل هم حرف اقبال لاهوری را نه فهمیدند و نه پذیرفتند. میگویند: با آمدن پیامبر اسلام هر چه لازم بود برای بشریت آمد و دیگر بعد از آن چیزی نمانده بود که پیغمبر تازه بیاورد. این سخن مرحوم مطهری است که در عمق اندیشههای متکلمان ما بود. اما اقبال لاهوریی در مقام تبیین خاتمیت از راه دیگری رفته است. میگوید به دلیل گسترش عقل استقرائی، شرایط امتناع نبوت پدید آمد. البته مرحوم مطهری در آخرین کتابی که در باب انقلاب اسلامی نوشت حملۀ تندی به اقبال کرد. در آنجا نوشت تئوری اقبال در باب خاتمیت در واقع خاتمۀ نبوت نیست بلکه خاتمۀ دیانت است. او میخواهد بگوید که با ختم نبوت دیگر آدمی به دیانت احتیاج ندارد. مثل طفلی که بالغ شده و از خانواده و پدر و مادر جدا میشود و دنبا کار خودش می رود.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۴۶:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
در زمان پیامبر اعجاز و سحر و خواب عقلانی بود. نگاه به آسمان داشتن، دست به پشت پرده داشتن، راه به باطن امور یافتن و نیروهای غیبی را در کار دیدن همه جا نُرم و عقلانیت و زبان زمانه بود. اما در روزگار ما اینها را غیر عقلانی میدانند. اقبال میگوید: همزمان با پیامبر اسلام یا کمی پس از ایشان عقل استقرایی در بشر رویش پیدا کرد. یعنی آدمیان به دنبال به کار گرفتن عقل برای شناخت طبیعت و تاریخ برآمدند. دو منبع تازه معرفت متولد شد که یکی طبیعت و دیگری تاریخ بود. قهرمان علمی جهان اسلام را ابوریحان بیرونی و قهرمان معرفت تاریخی را هم ابن خلدون میداند. از نظر اقبال وقتی که عقل استقرایی فربه شد توانا شد چالاک شد و به صحنۀ معرفت آمد منابع دیگر معرفت که مادون عقل بودند یعنی غرائز حیوانی و یا مافوق عقل بودند یعنی منابع وحیانی، پس رفتند و باعث شد که دیگر خاک تاریخ پیامبرپرور نباشد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۳۵:۰۰ برداشت آزاد
کمال نبوتروی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمامعلت اختلاف معجزات پیغمبران
+نوشته شده در سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۷:۶ ب.ظ توسط اشرفی
شاعر خیلی خوب و بزگ ما عالمان بزرگی نبودند. شما نگاه کنید در روزگار ما مرحوم علّامه طباطبایی فیلسوف بود، مفسّر قرآن بود، مرد دانایی بود که چند غزل و شبه قصیده از ایشان باقی مانده است. من به یاد دارم در تبریز جلسهای بود و کسی در آنجا یکی از غزلهای نرمالِ مرحوم علامه را میخواند که نه چندان زیبا و نه چندان زشت بود. شاگرد مرحوم علامه که در کنار من نشسته بود به من گفت: اگر این شعرها را من گفته بودم الآن با پس گردنی بیرونم میکردند. حافظ دانشمند نبود یک طلبگی مختصر کرده بود اگر مانده بود و عالم بزرگی شده بود دیگر حافظ نداشتیم. همان بهتر که از مدرسه فرار کرد. مولوی هم بعد از اینکه از مدرسه فرار کرد و فقاهت را کنار گذاشت و عشقی به شمس تبریزی پیدا کرد شاعر شد. وقتی یک امر در وجود شما شکوفا شد، وجود شما اشباع میشود و بقیه امور پس میروند.
سروش، اقبال و نبوّت، دقیقه ۳۹:۰۰ برداشت آزاد
انتقاد صاحب جواهر به میردامادتمرکز شیخ بهاییعالمان مالدار
+نوشته شده در سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی
من ترجیح میدهم این سَری سخن بگویم نه آن سَری! یعنی تاریخی و طبیعی و زمینی سخن بگویم، نه آسمانی! میتوانید بگویید وقتی درجه حرات در یکطرف کم میشود و در طرف دیگر بیشتر میشود، انتقال هوا صورت میگیرد، لذا باد میوزد. میتوانید هم به زبان قرآن بگویید که خداوند مرسل الرّیاح است. این، دو گفتمان است دو زبان است که به موازات هم جریان دارند و هیچکدام هم دیگری را از صحنه خارج نمیکنند. مانعةالجمع نیستند بلکه قابل جمعاند.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۲۹:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم اقبال لاهوری عاشق پیامبر اسلام بود. در احوال او نوشتند: وقتی یکی از فرزندانش اهانتی به پیامبر کرد، اقبال هم او را برای همیشه از خود طرد کرد. آرزو داشت در حجاز بمیرد. البته آرزویی که برآورده نشد.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۲۱:۰۰ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۸:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی
و آنچه بود آش دهنسوزی نبود
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۳:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از اشعار درخشان اقبال این است که میگوید:
بگذر از فقری که عریانی دهد/ واطلب فقری که سلطانی دهد
در اینجا فقر به معنای تصوف است. صوفیان خودشان را فقرا مینامیدند. میگوید: از فقر و تصوفی که عریانی به بار میآورد بگذر اما فقری بطلب و دنبال تصوفی برو که تو را سلطانی دهد و تو را مقتدر کند. یکی از دیدگاههای اساسی اقبال اقتدار پیامبر بود. اقتدار و قدرت دنیوی از نظر اقبال جزء لایتجزای پیامبری است. در جایی میگوید اگر آدمی بتواند دیگران را تسخیر کند اما اقتدار نداشته باشد آن از جنس ساحری است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۴:۰۰ برداشت آزاد
چو بر دشمنی باشدت دسترسغره مشوشنیدستم که هر کوکب جهانی استفی عینی صغیرا
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۲:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی
غزالی معتقد بود فقه و کلام زنده است. به گونهای که فقیهان عرصه را بر علوم دینی دیگر تنگ کردهاند و متکلمان چنان پیش افتادهاند که اخلاق و تجربۀ دینی به خفتگی و مردگی افتاده است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۷:۰۰ برداشت آزاد
من: ظاهراً سروش مبحث افول اخلاق خود را از غزالی گرفته است!
افول اخلاق سروش
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی
کسانی که فقط در محیط زندگی خودشان ماندهاند اساسا فکر اصلاح و تغییر و برونشو در سر اینها جوانه نمیزند. شما سید جمالالدّین اسدآبادی را ببینید، سالها در کشورهای فرانسه، ترکیه، مصر و افغانستان بود. محمد عبده که شاگرد او بود هرگز آن روح حماسی سید جمال را نداشت امّا وقتی به فرانسه رفت و مدّتی در آنجا اقامت کرد آن جملۀ مشهور را گفت: که در فرانسه اسلام دیدم، در مصر مسلمان!
این جمله در ذهن شیخ محمد عبده متولد نمیشد مگر اینکه جامعۀ دیگری را ببیند. نحوۀ دیگری از زندگی را بیازماید و خود به این نتیجه برسد. آقای بازرگان و مرحوم دکترشریعتی از کشور خودمان و کسانی دیگر؛ همۀ اینها را که ملاحظه کنید میبینید، اولا به خارج مهاجرت کردند، ثانیا در آنجا زندگی کردند. نه اینکه مهانوار سفری داشته باشند و پذیرایی شوند و برگردند. بعضیها هر سال چند بار به خارج سفر دارند اما آن زندگی کردن نیست. آن زیستن با دیگران نیست. آن قاطی شدن با اجتماع نیست. آن مهمانی است. مهمانییی که کاردارها و سفرا موظفند آنها را از فرودگاه تحویل بگیرند و به هتل ببرند و دوباره برگردانند. اینچنین نمیتوان جهان را شناخت و ادعای جهانشناسی و جهاندیدگی داشت.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۱۰:۰۰ برداشت آزاد
اطلاعات قهوهخانهای جان کرینه مشهد را دیدهام نه زشک راتو قلب بیگانه را میشناسیسفارش به قرآن در وصیّت امام علی(ع)روستای ایستا در شرق طالقاناستخاره بعد از نماز دکتر شریعتی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی
البته در طول تاریخ تشیع سوء استفادههای فراوانی هم از قصۀ مهدویت شده است. امام زمان آنجا ننشسته است که فقط نگاهش به جامعۀ ایران و شیعیان باشد و گاه گاهی در امور آنها دخالت کند. انتخاباتی را به پیروزی برساند یا پارهای ازنمایندگان مجلس را برنده کند. اینها سیاستمداری نیست بلکه عوام فریبی و ترویج خرافات است. که اگر با اعتقاد ادا شود سوء فهم است. امام زمان بنا به تعریف شیعیان یک رسالت جهانی دارد. چنین فرقهای کردن، لوکال کردن، محلی کردنِ یک شخصیت جهانی، از سوء فهم و ضعف اندیشه نشأت میگیرد. ما ملزمیم در مقابل این اندیشههای خرافی کج باورانه بایستیم وخرافه بودن آنها افشا کنیم به امام زمانی که چنین نقشی دارد اعتقاد نمیتوان ورزید.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه ۰۸:۳۸ برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۹ ق.ظ توسط اشرفی
اقبال لاهوری معتقد بود که اساسا اندیشۀ مهدویت و منجی آخرالزمان از اندیشههای زرتشتی و ایران باستان بوده که وارد عالم اسلام شده و شیعیان آن را برگرفتهاند و معتقد به دو چهرۀ خوب و بد هستی شدهاند که نهایتا آن رویۀ نیک و روشن بر رویۀ بد و تاریک غلبه خواهد کرد. نیکان بر بدان پیروز خواهند شد و روزگاری خواهد رسید که وعدۀ همۀ انبیا وفا خواهد شد و آدمیان بهشت را بر روی زمین خواهند دید.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه ۰۷:۲۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۶ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۳ ق.ظ توسط اشرفی
شیعیان با طرح مسئلۀ امامت و با بخشیدن تقریبا تمام اوصاف پیامبر به آنان، عملاً دویست و شصت سال خاتمیت را به تأخیر افکندند. یعنی شیعیان همۀ انتظاراتی را که از پیمبر داشتند، از امامان هم داشتند. آنها را معصوم میدانستند، واجد علم غیب میدانستند، اتوریتهای میدانستند که میتواند تشریع کند ... و احکام تازه بیاورد. از عالم بالا الهام میگیرند بلکه وحی دریافت میکنند. البته تأخیر افتادن آن از نظر اقبال امر سودبخشی نبوده است.
سروش، اقبال و نبوت، دقیقه۰۳:۵۱ برداشت آزاد
آیا امامت تأخیر ختم نبوت است؟
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۱ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در سه شنبه ۹ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۹:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی
صورتگر نقّاشم هر لحظه بتی سازم/ وانگه همه بتها را در پیش تو بُگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم/ چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم [
اینجا]
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه ۱۱، دقیقه ۵۷، برداشت آزاد [
اینجا]
من: این همان عوضی گرفتنِ مجاز به جای حقیقت است.
نماز مجنونفَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُکفِ دریاست صورتهای عالم/ ز کف بگذر اگر اهل صفایی [
اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۴:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی
+نوشته شده در دوشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی
در باغ لاله روید و در شورهزار خس
زمین شوره سنبل برنیارد/در او تخم و عمل ضایع مگردان [
سعدی]
+نوشته شده در پنجشنبه ۴ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۵:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
نابینایی که شبی در وحل افتاده بود و میگفت: آخر یکی از مسلمانان چراغی فرا راه من دارید زنی ... بشنید و گفت: تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی؟ [
سعدی]
+نوشته شده در دوشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۵ ساعت ۱:۴ ب.ظ توسط اشرفی