نکات

مفکن گره به زلفت بهلش که باز باشد

سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین/بگذار روز و شب را ز هم امتیاز باشد
نه همین صبا کند خم قد سرو بوستان را/که به پیش قامت تو همه در نماز باشد
شده معترف صنوبر به غلامی قد تو/که میان باغ و بستان به تو سرفراز باشد
من و احتمال دوری ز رخ تو حاش لله/نفسی که بی تو آید نفس مجاز باشد


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۳:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

راحت اگر بایدت خلوت عنقا طلب

عزت از آنجا بجوی حرمت از آنجا طلب
دیر خراب جهان بتکده‌ای بیش نیست/دیر به ترسا گذار معبد عیسی طلب
تیره مغاکی است تنگ خانهٔ دلگیر خاک/مرغ مسیحانه‌ای بزم مسیحا طلب
نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت/گوهر یکدانه را در دل دریا طلب
گرچه هزار است اسم هست مسما یکی/دیده ز اسما بدوز عین مسما طلب
زر طلبد طبع تو روی ترش کن بر او/علت صفراست این داروی صفرا طلب
لذت زهر بلا پرس ز مستان عشق/از دل می‌خوارگان لذت صهبا طلب
بخت جوان کسی کو به طلب پیر شد/کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
سالک ره را ببوس پای پر از آبله/گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب
مرد خدا کی کند میل به لذت خلد/در دل کودک‌وشان حسرت حلوا طلب
سگ ز پی جیفه رفت در به در و کو به کو/گر به سگی قائلی جیفهٔ دنیا طلب
حرف بشنوید


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

زان يار دل‌نوازم شكری است با شكايت

گر نكته‌دان عشقی بشنو تو اين‏ حكايت
بی‌مزد بود و منت هر خدمتی كه كردم/يارب مباد كس را مخدوم بی‏‌عنايت
رندان تشنه‌لب را آبی نمی‏‌دهد كس/گویی ولی‌شناسان رفتند از اين‏ ولايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود/از گوشه‌ای برون آی ای كوكب‏ هدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود/زنهار از اين بيابان وين راه بی‏‌نهايت
اين راه را نهايت صورت كجا توان بست/كش صد هزار منزل بيش است‏ در بدايت
در زلف چون كمندش ای دل مپيچ كانجا/سرها بريده بينی بی جرم و بی‏‌جنايت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‏‌پسندی/جانا روا نباشد خون‌ريز را حمايت
ای آفتاب خوبان می‌سوزد اندرونم/یک‌ساعتم بگنجان در سایۀ عنایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم/جور از حبيب خوش‌تر كز مدعی‏ رعايت
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ/قرآن ز بر بخوانی در چارده‏ روايت
شعری که ادیب نیشابوری خواند و بی‌هوش شد


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۱۰:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

حرمت نام پیامبر اکرم

خداوند در قرآن نام هر یک از پیامبران را بالصراحه می‌برد مانند یا موسی، یا عیسی، یا ابراهیم و امثال آن، اما نام حضرت محمد را هرگز نمی‌برد بلکه با تعبیراتی همچون یا ایها الرسول، یا ایها النبی از پیغمبر یاد می‌کند و اگر یک جا نام حضرت بود آنجا خطاب از جانب خدا نیست.
آیت الله جوادی آملی [اینجا]
پیامبر را چگونه صدا بزنیم؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۸:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی  

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند از گفتهٔ ربّ جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه/ گفت که ای فرزند خرد بی‌گناه
گر فراموشت کند لطف خدای/ چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای...
وحی آمد که این چه فکر باطل است/ رهرو ما اینک اندر منزل است...
پردهٔ شک را برانداز از میان/ تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی/ دست حق را دیدی و نشناختی...
ما به دریا حکم طوفان می‌دهیم/ ما به سیل و موج فرمان می‌دهیم
نسبت نسیان بذات حق مده/ بار کفر است این به دوش خود منه
به که برگردی به ما بسپاریش/ کی تو از ما دوست‌تر میداریش...
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو/ برف را گفتم که آب گرم شو...
خار را گفتم که خلخالش مکن/ مار را گفتم که طفلک را مزن...
گرگ را گفتم تن خردش مدر/ دزد را گفتم گلوبندش مبر...
قطره‌ای که از جویباری می‌رود/ از پی انجام کاری می‌رود [پروین]


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۷:۲۸ ب.ظ توسط اشرفی  

پدری با پسرش گفت به خشم

که تو آدم نشوی جان پسر...
دل فرزند از این حرف شکست/ بی خبر روز دگر کرد سفر...
رفت از این شهر به شهری که کند/ بهر خود فکر دگر کار دگر
عاقبت منصب والایی یافت/ حاکم شهر شد و صاحب زر
تا که بیند پدر آن جاه وجلال/ امر فرمود به احضار پدر
گفت گفتی که من آدم نشوم/ حالیا حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سری داد تکان/ این سخن گفت و برون شد ز در
من نگفتم که تو حاکم نشوی/ گفتم آدم نشوی جان پسر
ملّا شدن چه آسان
پسرم را پدرم می‌دانم


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۳:۰ ب.ظ توسط اشرفی