نکات

حضرت رقیه سیاره‌ای جدید

نام رقیه در منابع کهن تاریخی نیامده است. تنها، عمادالدین طبری و ملا حسین کاشفی در قرن هفتم و دهم برای امام حسین(ع) دختری بدون نام رقیه ذکر کرده‌اند، اما علمای معاصر قائل به وجود حضرت رقیه هستند. [اینجا]
کار علمای معاصر، شبیه کار اخترشناسان در کشف سیاره‌ای جدید است.
کشف بازرگان
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

توقف کن و بیندیش

مرحوم محمدتقی جعفری در سال ارتحال میرزا جواد ملکی تبریزی به دنیا آمد. معظم له در جلد سیردهم ترجمه و تفسیر نهج البلاغه می‌فرمایند: ای رهگذر حیات که از گذرگاه پر از مناظر زیبای دنیا می‌گذری و بیش از آن‌که راه پیش پایت را ببینی، زیبایی‌های اطرافت را می‌بینی!
لختی در این مسیر توقف کن و برای یک بار هم که شده بیندیش! چه کسی می‌داند؟ شاید همین رویارویی با خویشتن، مسیرت را عوض کند!
ترجمه المراقبات، دکتر کریم فیضی، صفحه ۴۴، برداشت آزاد [اینجا]
لحظه‌ای فرما درنگ
درآی تا صانع بینی
هر کس به تماشایی رفته است به صحرایی
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

رساله لقاء الله

اثر عارف بزرگ معاصر، آیت‌الله میرزا جواد ملکی تبریزی متوفای ۱۳۰۴ شمسی است. مولف برای این اثر نامی انتخاب نکرد بلکه با عنوان سیر و سلوک معروف است. آیت‌الله میرزا خلیل کمره‌ای که از شاگردان برجسته مؤلف است، آن را رسالۀ لقاء الله نامید. [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

خواب میرزا جواد ملکی

فرمودند: به رؤیاهایی که در آن‌ها حضرات معصومین را زیارت کردم و مورد رحمت قرار گرفتم خیلی امیدوارم. حتی گاهی از لذت آن رؤیا دوباره به خواب می‌رفتم.
ترجمه المراقبات، دکتر کریم فیضی، صفحه ۲۲، برداشت آزاد [اینجا]
یک عمر به دنبال جوابی دیگر
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

صدای فرشتگان برای نماز شب

مرحوم میرزا جواد ملکی در کتاب اسرارالصلوة می‌فرماید: خدا را گواه می‌گیرم بعضى از شب‌زنده‌داران را مى‌شناسم كه در اوائل كار، صداى ملكى را می‌شنید که او را با لفظ «آقا» از خواب بيدار می‌کرد. [اینجا]
دکتر کریم فیض در ترجمۀ المراقبات می‌گوید: تصور می‌کنم آن شخص، خودِ میرزا جواد آقاست که برای پرهیز از توّهم خودستایی آن حقیقت را به این عبارت بیان کرده است. [اینجا]
داستانی که علامه به دوستش نسبت داد
داستان سرایی سعدی
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

جفت کردن کفش مخالف

میرزا جواد ملکی تبریزی می‌فرماید:
بعد از دو سال تلمذ در محضر آخوند همدانی، روزی عرض کردم من در سیر خود به جایی نرسیدم. آخوند اسمم را پرسید! تعجب کردم؛ گفتم مرا نمی‌شناسید؟ من جواد ملکی تبریزی هستم. فرمود با فلان ملکی‌ها نسبتی دارید؟ من چون از آن‌ها بدم می‌آمد، انتقاد کردم. آخوند برآشفت و گفت: هر وقت توانستی کفش مخالفین خودت را جفت کنی، خودم به سراغت می‌آیم.
میرزا جواد رفته رقته محبت کرد تا جایی که کفش‌ آن‌ها را پیش پایشان جفت کرد و رفع کدورت فامیلی شد. آخوند او را ملاقات کرد و فرمود: دستور تازه‌ای نیست. باید حالت اصلاح شود. مفتاح الفلاح شیخ بهایی برای عمل خوب است.
ترجمه المراقبات، دکتر کریم فیضی، صفحه ۱۸، برداشت آزاد [اینجا]
دیگر نامه بنی صدر را نمی‌خوانم
دستی که شایسته بوسیدن است
+نوشته شده در سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۱ ق.ظ توسط اشرفی  

آمده‌ام آدم شوم

ملک التجار تبریزی فقط یک پسر داشت. او را از تبریز به نجف برد تا نزد آخوند ملاحسین‌قلی همدانی برد تا عالم شود. مرحوم آخوند پرسید: برای چه آمده‌ای؟ گفت: آمده‌ام آدم شوم. آخوند زمزمه کرد: آمده‌ام آدم شوم؛ آدم؛ آدم...
مقداری پول به او داد تا از مغازۀ سبزی‌فروشی، سبزی بخرد. رفت اما خجالت می‌کشید داخل مغازه برود. سعی صفا و مروه‌ای کرد و وارد شد. سبزی خرید و برگشت. مرحوم آخوند فرمودند: چرا از ورود امساک کردی؟ در و دیوار مانع دیدن ما نمی‌شود. اگر می‌خواهی آدم شوی باید این‌ها را کنار بگذاری. گفت: چشم! شد میرزا جواد ملکی تبریزی!
ترجمه المراقبات، دکتر کریم فیضی، صفحه ۱۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

دلم که می‌گیرد مجیر باز می‌کنم

سُبْحَانَكَ يَا اللهُ تَعَالَيْتَ يَا رَحْمَانُ أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ يَا مُجِيرُ
کم‌کم گناهانم از ذهنم عبور می‌کند
گناهانی که ریشه در شرک دارد
شرک، شرک، شرک
دانه‌های مروارید اشک‌هایم را به نخ می‌کشم
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره می‌زنم
شروع می‌کنم به استغفار
أَسْتَغْفِرُٱللهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ
اما مگر معصیت‌های من با یک دور تسبیح پاک می‌شود؟
تا نگاهم کردی گناه کردم
گفتی توبه کن نکردم گفته بودی شما را نیافریدم مگر برای عبادت
اما من گناه کردم
باز هم روزی‌ام را نبریدی
خندیدم و شکر نگفتم
سالم بودم و سجده نکردم
از تو شکایت کردم
باز نگاهم کردی و خندیدی
ناشکرتر از من نیافریدی نه؟
مولای من! معصیت‌هایم بسیار است
اما تو آن بخشندۀ مهربانی
جز تو چه کسی می‌تواند مرا ببخشد؟
الهی!
دردهایی هست که نمی‌توان گفت جز با تو
اشک‌هایی که نمی‌توان ریخت جز با تو
زخم‌هایی که نمی‌توان مداوا کرد جز با تو
تنهایی‌هایی که نمی‌توان پر کرد جز با تو
درهایی که نمی‌توان گشود جز با تو
سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ...


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۱ ق.ظ توسط اشرفی  

ادای قرض آقا نجفی قوچانی

ادای قرض آقا نجفی قوچانی
آقا نجفی قوچانی می‌فرمایند بیست و هفت تومان قرض داشتم. به پیامبر و ائمه و معصومین متوسل شدم اما نتیجه نگرفتم. رفتم مسجد و از خدا خواستم قرضم را ادا کند. از مسجد بیرون آمدم. عبابه‌سرکشیده‌ای جلو آمد، پولی داد و رفت. شمردم هیجده قران بود. گفتم خدایا اشتباه نشود قرض من بیست و هفت تومان است؛ آنهم یکجا! اگر خُرد خُرد صدتومان هم بدهی حساب نیست. یک هفته گذشت. از خراسان کاغذی رسید که صدتومان به آخوند حواله کردیم تا بیست و هفت تومان آن را به شما بدهد.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحات ۲۲۷ تا ۲۳۲، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی  

دخل و خرج آقا نجفی قوچانی

چند بار به حساب ماهیانه‌ام رسیدگی کردم. خرجم بیشتر از دخلم بود! عهد کردم دیگر حساب نکنم تا سرّ خدا فاش نشود. عطای خداوند مبتنی بر سِتر و اختفا است و بنده باید اجمالاً ممنون باشم.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۲۳۱، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۲۶ ق.ظ توسط اشرفی  

شواردنادزه در محضر امام

شواردنادزه روی صندلی نشست و شروع کرد به خواندن نامه‌ای که حزب کمونیست در پاسخ نامه امام نوشته بود. امام فرمود: من با شما در مورد مسائل بزرگ تری صحبت کردم که دنیای پس از مرگ است. شواردنادزه مجدد شروع به خواندن نامه کرد. امام دوباره جملات خود را در مورد دنیای پس از مرگ و کمونیست تکرار کرد. شواردنادزه می‌خواست همان حرف‌ها را تکرار کند که امام از روی صندلی بلند شد و صحبت او را قطع کرد. [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۶ ب.ظ توسط اشرفی  

قندان شواردنازه

حاج عیسی خادم امام بود. برای آقایان از جمله شواردنادزه چای آورد. بعد قندان را جلوی آقایان گرفت تا رسید به آقای شواردنادزه؛ تا او دستش را دراز کرد که قند بردارد، حاج عیسی قندان را به طرف خودش کشید و دوحبه قند انتخاب کرد و به شواردنادزه داد. شواردنادزه نگاهی به حاج عیسی کرد و با دست اشاره کرد که قند نمی‌خواهد. شواردنادزه بدون قند چای را خورد. حاج عیسی که از بالکن پایین آمد به او گفتم چرا این کار را کردی؟ گفت این آقای کمونیست، دستش نجس است؛ نمی‌خواستم قندها را نجس کند. [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

صندلی شواردنادزه

آن روز شواردنادزه برای پاسخ به نامه امام به جماران آمد. شواردنادزه روی صندلی ننشست و ایستاده و حیرت زده در حال تماشای در و دیوار بود. خودش بعدها در خاطراتش گفته بود تمام کاخ‌های دنیا را دیده بودم اما برای اولین بار در طول عمرم در حیاط منزل امام بین زمین و آسمان حیرت زده مانده بودم. [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳ ب.ظ توسط اشرفی  

برای من آب جوش بیاورید

در مجلس عزای امام حسین(ع)، خدمت آقای خمینی چای بردند. آقای خمینی خودداری کردند‏‎ ‎‏و چای را برگرداندند، گفتند: اگر زحمتی نیست برای من آب جوش بیاورید. [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۹:۴۹ ب.ظ توسط اشرفی  

قربانگاه علم

تا زمانی که نیاز علمی دانشجو برآورده نشده، نباید ازدواج کند. ازدواج بزرگ‌ترین مانع تحصیل علم است؛ تا جایی که گفته‌اند: ازدواج قربانگاه علم است. دانشجو نباید تحت تأثیر روایاتی قرار گیرد که مردم را به ازدواج تشویق می‌کند. این تشویق در جایی است که امر مهم علم در میان نباشد.
منیة المرید، شهید ثانی، صفحه ۲۲۷، برداشت آزاد [اینجا]
آداب تعلیم و تعلم، محمدباقر حجتی، صفحه ۱۵۲، برداشت آزاد [اینجا]
سگ معلَّم دیه دارد
ازدواج شهید مطهری
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

عملگی آقا نجفی قوچانی

رفیقم آمد و گفت بی‌پول شده‌ایم؛ چکار کنیم؟ گفتم اگر طلبه‌ای و کلّاش نیستی، بیا مانند طلاب قدیم کار کنیم. گفت: چکار کنیم؟ گفتم برویم عملگی؛ تریاک‌زنی! گفت من یاد ندارم. گفتم من یادت می‌دهم. شهید ثانی در آداب المتعلمین می‌فرماید: اگر ممکن است، طلبه نصف روز را درس بخواند و نصف روز معاش یومیۀ خود را تحصیل کند، از زکات نگیرد.
سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۵۴، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
فقر مرحوم حسن زاده آملی
+نوشته شده در شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

پیغمبر هرگز ای کاش نگفت

لَمْ يَكُنْ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَقُولُ لِشَیْـ قَدْ مَضَى، لَوْ كَانَ غَيْرُهُ [اصول کافی]
آیت الله جوادی آملی فرمودند: رضا در سیر و سلوک دومرحله دارد؛ مرحله اول اینکه خدا از انسان راضی باشد، مرحله دوم اینکه انسان از خدا راضی باشد. البته مرحله دوم مقدور همگان نیست. پیغمبر هرگز ای کاش نگفت؛ زیرا می‌دانست خدای حکیم، همۀ کارهایش بر اساس عدل و حکمت و رحمت است. [اینجا]
آیت الله جوادی آملی فرمودند: ای کاش هر شب به ما دستور می‌دادند قرآن به سر کنیم! [اینجا]
دلیل نقص بشر
الهی رضاً برضاک
هر چه آن خسرو کند شیرین بود
ای کاش ما را رخصت زیر و بمی بود
يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
فيا ليت الشّباب يعود يوما
+نوشته شده در جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

ایثار آزادگان

امروز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹ روز ورود اولین گروه آزادگان به میهن اسلامی است. نمایندگان صلیب سرخ آمده‌اند تا اسرای مفقود را به ایران منتقل کنند اما ظرفیت انتقال کل اردوگاه را ندارند. عده‌ای از اسرا داوطلبانه ماندند تا دوستانشان آزاد شوند. چه ایثاری!
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی  

چرا با کشف حجاب مخالفت می‌کنید؟

صبح‌های جمعه مدرس برای طلاب اسفار درس می‌داد. حدود ده نفر در درس او شرکت می‌کردند. در آن میان شیخ تنومد و سیاه چهره ای بود که آبله صورتش را سورخ سوراخ کرده بود. همیشه کنار مدرس می‌نشست و مدرس به او علاقه داشت. روزی چندنفر از رجال سیاسی آمدند و از مدرس پرسیدند چرا با کشف حجاب مخالفت می‌کنید؟ مدرس به مطایبه فرمودند تصور کنید خواهر این شیخ که حتما شبیه خود اوست بی حجاب و نیمه عریان از خانه بیرون بیاید! مردم جقدر وحشت می‌کنند؟ و چقدر باید کفاره بدهند؟! [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

فقر مرحوم حسن زاده آملی

فرمودند: در مدرسه چنان گرسنه می‌شدم که چندبار وصیت‌نامه نوشتم و زیر سرم گذاشتم که من فلانی هستم؛ از فقر و گرسنگی جان دادم. [اینجا]
ابوذر از گرسنگی مرد
عملگی آقا نجفی قوچانی
تقاضای سیدجمال‌الدین گلپایگانی
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی  

پابوسی حسن زاده آملی

ظاهرا در جلسه‌ای پای استاد را بوسیده است. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳ ق.ظ توسط اشرفی  

مخالفت با شب نشینی

مرحوم حسن زاده آملی از شب رفتن‌ها بسیار ناخرسند بود چه بخواهد جایی برود یا اینکه کسی بیاید؛ مگر آنکه دعوتی را از سرناچاری برود. برایش سخت بود که شب برود درِ خانۀ مردم را بزند. می‌گفت چه معنی دارد که شب یکجا بنشینیم، دو ـ سه ساعت بخوریم و حرف بزنیم. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۴۷ ق.ظ توسط اشرفی  

پدرم خودش را می‌زد

فرزند ارشد مرحوم حسن زاده آملی می‌گوید: گاهی با برادرانم از روی طبع نوجوانی و بچگی، دعوا می‌کردیم. پدر برای ساکت کردن، ما را دعوا نمی‌کرد؛ بلکه خودش را می‌زد. گاهی که می‌دید دست‌بردار نیستیم، آنچنان یقه می‌درید که دکمه‌های پیراهنش می‌افتاد. این کارِ پدر، بر ما سخت بود؛ خجالت می‌کشیدیم و ساکت می‌شدیم. یک‌بار آقایی آمده بود خدمت ایشان و می‌گفت: بچه ها با هم دعوا کردند؛ من عصبانی شدم، بچه‌ها را زدم؛ ناراحت شدم، رفتم برایشان چیزی خریدم؛ اما باز هم دلم آرام نشد. ایشان فرمودند: این دفعه چیزی شد خودت را بزن! سخت‌ است پدری خودش را جلوی بچه‌ها بزند. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

آتش گرفتن زغال نمور

جناب خواجه نصیر طوسی مثالی می زند؛ می‌فرماید: زغالی که رطوبت دارد و خیس است، وقتی کنار آتش قرار می گیرد یکباره آتش نمی‌گیرد؛ اما کمال همنشین در آن اثر می‌کند، رطوبت آن گرفته می‌شود، حرارت در آن نفوذ می‌کند و آتش می‌گیرد. حالا این زغالِ سیاهِ نمور، می‌گوید من آتشم!
آتشم من گر تو را شک است و ظن
چگونه باید بود؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

حرف بشنوید

برای سنگ و گل، جان و دل را از دست ندهید؛ دنیا شما را شکار نکند.
عیسی مریم بخواب افتاده بود


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی  

مذهب اجنه

مرحوم حسن زاده آملی از مرحوم علامه از مرحوم قاضی نقل می‌کند: از جناب جن پرسیدند مذهب شما چیست؟ جناب جن پاسخ داد ما هم مثل شما بنی آدم همه جور مذهب داریم اما مسلمان‌های ما همه شیعۀ اثنی عشری هستند. ما مسلمان سنی عمَری نداریم. الان در میان ما کسانی هستند که در غدیر خم حاضر بودند و به چشم دیدند که پیغمبر امیرالمؤمنین را به مقام ولایت نصب کرد. ما چگونه می‌توانیم ولایت امیرالمومنین را نپذیریم؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی  

ابن عباس در شقشقه

علی(ع) با هیجان خطبه می‌خواند. در همین حال شیعه‌ای عوضی، سؤالی عوضی پرسید. امام به آرامی جوابش را داد و خاموش ماند. ابن عباس عرض کرد علی جان ادامه بدهید. فرمود: شقشقه‌ای بود که بیرون پرید و فرونشست. یعنی سوز درونى بود که زبانه کشید و فرو نشست.
شقشقه، چیزی مانند شش است که هنگام هیجان یا غضب از دهان شتر بیرون می‌آید. [ویدئو]
شقشقه
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

کنایه به شیخ رجبعلی خیاط

به رجبعلی خیاط کنایه زده‌اند که ای کاش عرفان محی الدین را ترویج می‌کردیم. الان خیاط و بغال و بزاز را الگو می‌کنیم. اینها افراد عوامی بودند که در عوامی خود متشرع بودند و به همین جهت عوالمی را طی کرده‌اند. البته آن‌ها افراد بزرگی بودند اما نمی‌توانند الگو باشند. عرفان معرفت و سواد می‌خواهد.
دیوان سوخته
رفع ظلمات درسی
انتقاد به بزرگان قساوت قلب می‌آورد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی  

آدم باید دلش خلوت باشد

سیدجعفر سیدان فرمود: برای دیدن مرشد چلویی به مغازه‌اش رفتم. غذا گرفتم و گوشه‌ای نشستم. با خودم گفتم: آدمی که این‌قدر سرش شلوغ است، اهل دل نمی‌شود. مرشد با ظرفی از روغن آمد تا روی غذای مشتری‌ها روغن بریزد. وقتی به من رسید گفت: آقا سید، آدم سرش شلوغ بود، عیبی ندارد؛ باید دلش خلوت باشد.
دیوان سوخته
ذوعین و ذوعینین
اى صد دله دل يک دله كن
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی  

دیوان سوخته

حاج میرزا احمد عابد نهاوندی، متوفای ۱۳۵۷، در بازار تهران جنب مسجد جامع، چلوکبابی داشت. با تخلص ساعی شعر می‌گفت. تنها نسخه دیوان اشعار عرفانی او در آتش سوزی مغازه‌اش سوخت. پس از تدوین اشعار به‌جامانده به دیوان سوخته مشهور شد. با شیخ رجبعلی خیاط ارتباط دوستانه داشت.
آدم باید دلش خلوت باشد
کنایه به شیخ رجبعلی خیاط
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی  

قانون مستشارالدوله

میرزایوسف مستشارالدوله دیپلمات دورۀ ناصرالدین شاه بود. کتابی در بارۀ قانون نوشت به نام یک کلمه و گفت مشکل این مملکت یک کلمه است؛ قانون! نظمیه آنقدر کتاب را بر سرش زدند که بینایی‌اش را از دست داد. [۰۰:۰۲:۳۳]
احترام سقراط به قانون
مشورت انوشیروان
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۴:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی  

در کار گلاب و گل

دکتر شفیعی کدکنی می‌گوید:
چگونه می‌شود به حضرت زینب و امام حسین فکر کرد و یاد این بیت نیفتاد؟
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد [۳]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

دوستی دارم معتاد

با هیجان‌ و ماجراجویی‌ و پریدن‌ و جهیدن‌ و دویدن‌، و دزدیدن، امرار معاش می‌کند و امرار مواد!
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

عمامه قشقایی

حكیم قشقایی، به علت استحباب در گذاشتنِ عمامه به هنگام نماز، در زمان اقامه نماز جماعت، كلاه از سر برمی‌گرفت و با شالِ کمر خویش عمامه‌ای درست کرده و بر سر می‌نهادند. [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

حکیم ملامحمد زنجانی هیدجی

هیدَج نام بخشی از شهرستان ابهر در استان زنجان است. هیدجی از شاگردان مرحوم آشتیانی بود. در اشعار ترکی‌اش ابتدا «مغنی» تخلص می‌نمود و سپس تخلص خود را به "هیدجی" تغییر داد. حکیم تا آخر عمر مجرد زندگی کرد.
تخلص شهریار
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۴۸ ق.ظ توسط اشرفی  

عیب دوست ابراهیم ادهم

مردی مدتی در صحبت ابراهیم ادهم بود. وقت مفارقت گفت: اگر عیبی در من دیدی بگو! ابراهیم گفت: من به چشم دوستی به تو نگریستم؛ بنابراین عیبی ندیدم.
تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، ذکر ابراهیم ادهم، برداشت آزاد [اینجا]
از صحبت دوستی برنجم
+نوشته شده در یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی  

خلق فطری و جبلی

اینکه می‌گویند[غزالی]: فلان خُلق، فطری و جِـبِـلّی است، و قابل تغییر نیست، کلامی بی‌اساس است و پایۀ علمی ندارد.
شرح حدیث جنود عقل، امام خمینی، صفحه ۳۷۹، برداشت آزاد [اینجا]
ناقصان سرمدی
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

ارتباط با عالم مثال

کسانی که می‌میرند بلافاصله به عالم مثال منتقل می‌شوند که همان عالم برزخ است. عالمی که در آن فقط روح وجود دارد. فیزیک وجود ندارد؛ فیزیک زیر خاک است. گاهی ممکن است در عالم خواب بین ما و عالم مثال اتصال برقرار شود و آگاهی‌هایی از عالم مثال به ما بدهند. البته اطلاعات زیادی نمی‌دهند؛ چون آنجا عالم کارگردانی خداوند و ام الکتاب است. خداوند هرلحظه می‌خواهد برنامه را عوض کند؛ شما حق ندارید اسرار خدا را بدانید و بفهمید چه اتفاقی قرار است بیفتد.
احضار ارواح در کاخ نیاوران
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۱ ب.ظ توسط اشرفی  

پیامبرانی که ازدواج نکردند

ازدواج حضرت یحیی و حضرت عیسی نقص است.
تعلیم و تربیت، مرتضی مطهری، صفحه ۳۹۹، برداشت آزاد [اینجا]
اثر ازدواج در اخلاق
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

حکیم میرزا عباس دارابی

از حکما و فلاسفه قرن ۱۳ هـ ق. از داراب به سبزوار رفت و نزد حاج ملاهادی سبزواری به تحصیل حکمت و منطق و عرفانیات و فلسفه پرداخت. استاد از مولدش پرسید، دارابی گفت: طلبه‌ای از مردم فارس هستم. ایشان فرمودند: مشمول حدیث پیغمبر اکرم هستی که فرمود: لوکان العلم فی الثریا لتناوله رجال من اهل الفرس؛ اگر علم و دانش در ثریا باشد مردانی از فارس آن را درمی‌یابند.
دارابی گفت: همینطور است، من نیز در جستجوی سعادت به ثریا (سبزوار) آمدم. حکیم سبزواری، حاضرجوابی و حسن ادب او را تحسین کرد. دارابی پس از اینکه از سبزوار برگشت، در شیراز ساکن شد و تا پایان عمر، در حجره ای از حجرات حسینیه قوام شیرازی، به تنهایی زندگی کرد و در همان شهر در سن ۷۵ سالگی درگذشت.
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴۸ ب.ظ توسط اشرفی  

اى صد دله دل يک دله كن

مهر دگران را از دل خود يله كن
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما
گر کام تو برنیامد آنگاه گله کن [معراج السعادة]
آدم باید دلش خلوت باشد
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی  

ازدواج شهید مطهری

همسر شهید مرتضی مطهری می‌گوید:
آقای مطهری شاگرد پدرم بود و خدمت او در مشهد درس حکمت می‌خواند. استاد بسیار درگیر درس و فعالیت‌های سیاسی بود؛ بنابراین دیرتر از برادرانش ازدواج کرد. ۱۳ ساله بودم که استاد در ۳۱ سالگی مرا از پدرم خواستگاری کرد و در ۱۴ سالگی به عقد او درآمدم. عروسی ما و آخرین برادرشوهرم در یک شب برگزار شد.
اثر ازدواج در اخلاق
بزرگانی که مجرد زندگی کردند
قربانگاه علم
+نوشته شده در شنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر عاشق زنی شدید

خدا سعادت نصیبتان کند، ولی برای آن زن دعا نمی‌کنم چون او در کنار شما حتما سعادتمند خواهد بود.
داستایوفسکی، شب‌های روشن، صفحه ۵۳، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

خدایا در میان آشوب و فتنه و بلا

عده‌ای تو را گم می‌کنند و عده‌ای پیدا؛ ما را از بندگان یابندۀ خودت قرار ده!
در هجوم بی‌امان شدائد و سختی‌ها، گروهی به دامن تو می‌آویزند و گروهی از تو می‌گریزند؛ مأمن و گریزگاه ما را آغوش مهربان خودت قرار ده!
آنان که حقیقت را به مسلخ مصلحت می‌برند، آنان که دین می‌فروشند و دنیا می‌خرند و آنان که در مرتع حقوق مردم می‌چرند، به کفر از ایمان نزدیک‌ترند. خدایا؛ نقاب از چهره‌شان بستان!
اکنون که بندگانت را در کوره‌های بلا می‌سوزانی تا با الفبای توحید آشنایشان سازی، هزار خیرمقدم به هرچه درد و داغ و بلاست. اگر این طوفان فرستادۀ توست تا علف‌های هرز گناه را از خاک وجودمان برکند و غبار شرک را بپراکند، خدایا؛ این جان ما و هجمۀ طوفان تو!
اما خدایا؛ و لاتحملنا ما لاطاقة لنا به!


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

مراتب سلوک

اگر ابوذر از اسرار سلمان آگاهی داشت او را تحمل نمی‌کرد چنانکه حضرت موسی جناب خضر را تحمل نکرد.
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
مراتب کفر و ایمان
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

بهتر از این

ملاعباس تربتی در مطایباتش می‌گوید: در زمان قدیم مردم با سنگ چخماق آتش روشن می‌کردند. غالبا چند بار می‌زدند تا آتش بگیرد. مردی همان بار اول زد و آتش گرفت. کسی گفت: فلانی خوب زد! گفت: بهتر از این هم می‌زنم. گفت: زیادی می‌خوری!
فضیلت‌های فراموش شده، حسینعلی راشد، صفحه ۱۷۴، برداشت آزاد
زهرالربیع سید نعمت الله جزایری
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

دلتنگ دلخور

پرحرفی از دلتنگی و سکوت از دلخوری است
وای به حال دلتنگِ دلخور!
+نوشته شده در دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی  

اگر نبود عطر حضور تو

در تعفّن این لاشه‌های مردار چگونه تاب می‌آوردیم؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

پیامبرم نه آهنگر

مردی ادعای پیامبری کرد. مأمون گفت: معجزه‌ات چیست؟ گفت هرچه بخواهی! خلیفه قفل بسته‌ای به او داد و گفت: آن را باز کن؛ گفت: من پیامبرم نه آهنگر!
زهرالربیع، سیدنعمت‌الله جزایری، صفحه ۵۰، برداشت آزاد [اینجا]
روایت گرده‌افشانی درختان خرما
+نوشته شده در شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۷:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی  

زهرالربیع سید نعمت الله جزایری

ایشان در اوّل زهر الرّبیع می‌گوید كه دیدم طلبه‌ها به یك تفنّن و تفكّه احتیاج دارند، این كتاب را برای آنها نوشتم. حالا ما اینجا خشك بنشینیم، تا یك كسی آن طرف یك شوخی‌ای كرد فوراً به ما بربخورد! این‌جوری نبودند علمای ما؛ آن هم عالمی مثل سیّد نعمت‌الله كه اخباری و متصلّب است.
بیانات آیت‌الله خامنه ای، سال ۱۳۹۱، برداشت آزاد [اینجا]
کتاب کلثوم ننه
+نوشته شده در شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۷:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

دعا برای مهمان

رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوٰالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ (نوح ۲۸)
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۱۹ ق.ظ توسط اشرفی  

به عشق گربه گر خود چیر باشی

از آن بهتر که با خود شیر باشی [نظامی]
عشق یعنی حرکت به سوی کمال؛ عاشقی دگرخواهی است. اگر انسان عاشق یک گربه باشد، بهتر است از اینکه عاشق خود باشد.
عاشق خویشید و صنعت‌کرد خویش
فلک جز عشق محرابی ندارد
درمان خودخواهی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی  

سی هزار دینار طلا

می‌گویند یزید به هر نفر از خواص کوفه سی هزار دینار طلا داد تا از امام حسین حمایت نکنند. اما ظاهرا سندی وجود ندارد؛ حتی در کامل ابن اثیر!
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۹:۳۰ ب.ظ توسط اشرفی  

همی میردت عیسی از لاغری

تو در بند آنی که خر پروری [سعدی]
خود را فربه مسازيد مانند خوكهائى كه كفار براى ذبح كردن فربه مى‌سازند. [معراج السعادة]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۹:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی  

تو گمان کردی که تو نان می‌خوری؟

زهر مار و کاهش جان می‌خوری [مولوی]
+نوشته شده در سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

حسین را کشتند

زینب؛ برخیز! حالا دیگر نوبت توست. برادرزاده‌ات را تسکین بده؛ زین‌العابدین بیمار است. به او بگو رسول خدا به ام ایمن چه فرمود. ام ایمن کنیز خدیجه است. فرمود: ام ایمن! روزی حسینم را در این مکان می‌کشند؛ اما کار تمام نمی‌شود. ام ایمن اینجا مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی  

شب عاشوراست

امام حسین بیعتش را برمی‌دارد، تا ناپاکانِ جازده بروند؛ اما فردا هل من ناصر ینصرنی می‌گوید، تا پاکانِ جامانده بیایند. امام سیاهی لشکر نمی‌خواهد؛ امام گل دماغ‌پرور می‌خواهد.
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی  

شهید آوینی نوشته‌هایش را سوزاند

با شروع انقلاب، حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که حدیث نفس باشد، ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم... سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. [اینجا]
اشعار مولوی در آتش تنور
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

جوانی شهید آوینی

من از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالِری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام اما خوشبختانه پذیرفتم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزین دانایی نمی‌شود. باید در جست‌وجوی حقیقت بود. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

رهبر انقلاب در تشییع جنازه شهید آوینی

۲۰ فروردین ۱۳۷۲، ساعت هشت و نیم صبح؛ آقا زنگ زدند و پرسیدند شما نرفتید مراسم تشییع؟ گفتیم، داریم می‌رویم؛ فرمودند: دلم گرفته، می‌خواهم بیایم تشیع پیکر پاک شهید آوینی!
پیکر سیدمرتضی بر دوش مردم تشییع می‌شد. خودرو حامل رهبر انقلاب در خیابان سمیه ایستاد.‌ آقا از ماشین پیاده شدند،‌ کنار پیکر سرباز خود ایستادند و "إنا لله و إنا إلیه راجعون" را زمزمه کردند. بعد در جستجوی خانواده شهید، نگاهی به اطراف انداختند اما به‌خاطر ازدحام مردم نتوانستند از نزدیک خانواده‌ را ببینند. پس از پایان مراسم فرمودند: از طرف بنده به خانواده‌ی شهید تسلیت بگویید؛ گرچه من خودم هم در این مصیبت داغدار هستم. آنگاه آرام و بی‌صدا در حالی که چشم به تابوت سیدمرتضی دوخته بودند، به راه افتادند. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

نویسنده روایت فتح کیست؟

اوایل سال ۱۳۶۶ با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار داشتیم. ایشان در بارۀ روایت فتح صحبت کردند. بعد از ما پرسیدند: نویسنده‌ی این برنامه کیست؟ شهید مرتضی آوینی کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود درباره‌ی او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره برویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ناچار شدیم بگوییم سیدمرتضی! آقا فرمودند: این متون شاهکار ادبی است و من آن‌قدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت می‌برم که قابل وصف نیست. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی  

مرگ آگاهی

نفَس‌های انسان، گام‌هایی است که به سوی مرگ برمی‌دارد. حضرت علی(ع) سخنانی از این دست بسیار دارد. مرگ آگاهی کیفیت حضور اولیاء را در دنیا بیان می‌دارد تا آنجا که هر که مقرب‌تر است مرگ آگاه‌تر است و بر این قیاس باید چنین گفت که حضور علی(ع) در عالم عین مرگ آگاهی است. مرگ آگاهی یعنی انسان همواره نسبت به این معنا که مرگی محتوم را پیش رو دارد آگاه باشد و با این آگاهی زندگی کند. زندگی این عالم در میان دو عدم معنا می‌گیرد. عالم پس از مرگ همان عالم پیش از تولد است و انسان در بین این دو عدم فرصت زیستن دارد. زندگی دنیا با مرگ درآمیخته است. روشنایی‌هایش با تاریکی، شادی‌هایش با غم، خنده‌هایش با گریه، پیروزی‌هایش با شکست، زیبایی‌هایش با زشتی، جوانی‌اش با پیری و وجودش با عدم!


برچسب‌ها: پادکست

+نوشته شده در پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۲۰ ق.ظ توسط اشرفی  

تحقیر دشمن توسط ام وهب

پس از شهادت وهب، دشمن سر او را از بدن جدا کرد و به سمت اردوگاه امام (ع) انداخت. مادر وهب، سر فرزند را برداشت و به سمت دشمن انداخت. یعنی آنچه در راه خدا دادیم پس نمی‌گیریم!
کم ز زنی نیستی درد زلیخا طلب
+نوشته شده در چهارشنبه ۴ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

ممنوعیت فعالیت‌ اقتصادی فرزندان

آیت الله خامنه‌ای به فرزندانشان فرموده‌اند: شما که منتسب به من هستید، حق ندارید کار اقتصادی بکنید. البته برای اینکه حق آنها ضایع نشود، فرموده‌اند: هر وقت قصد داشتید اینگونه کارها را انجام دهید، به مسئولین ثبت احوال می‌گویم اسم مرا از شناسنامه شما خارج کند!
حتی کسانی که در حلقه اولی با خانواده رهبرانقلاب وصلت می‌کنند نیز این شرط را برای آنها قرار می‌دهند.
قم، محمدحسین صفارهرندی، ۲۸ آذر ۱۳۹۲، برداشت آزاد [کیهان]
تو بر ارکان شریعت نزدی سقف معیشت
عالمان مالدار
+نوشته شده در سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲:۵۸ ب.ظ توسط اشرفی  

محمدحسین غروی اصفهانی

معروف به کمپانی اصفهانی
پدرش اصالتاً نخجوانی بود. پس از امضای قرارداد ترکمانچای نخست به تبریز و بعد به اصفهان مهاجرت کرد و سپس به کاظمین رفت. از آنجایی که ایشان کمپانی یا همان شرکت راه آهن بغداد ـ کاظمین را بر عهده داشت، دیوان فرزند ایشان به دیوان کمپانی و نام ایشان نیز به آیت الله کمپانی مشهور شد. هرچند بنابر گفته‌ها و شنیده‌ها، خود محمد حسین غروی اصفهانی، از این نام و لقب خوشش نمی‌آمد و آن را واژه‌ای بیگانه می‌دانست. [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۱۶ ق.ظ توسط اشرفی  

أ أدخل یا الله


+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۳۶ ب.ظ توسط اشرفی  

آواز حیدر یغما

اصلا آرام ندارم
از کسی توقع ندارم
به کسی توجه ندارم
تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد
روان سرکشم در قالب پیکر نمی‌گنجد
مرا اسرار از این گفت‌وگو بالاتر است اما
به گوش خلق از این حرف بالاتر نمی‌گنجد
نشان قبر مگذارید بعد از مرگ یغما را
شهابِ طارم اسرار در مقبر نمی‌گنجد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴۴ ب.ظ توسط اشرفی  

فردوسی در بیان حیدر یغما

فردوسی به مادیات توجه نداشت. اگر داشت نمی‌توانست بگوید:
چو ایران نباشد تن من مباد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی