رسالة السير والسلوك المنسوبة لـ بحر العلوم، السيد مهدي بن السيد مرتضى الطباطبائي النجفي [اینجا] رساله لب اللباب در سير و سلوک اولى الالباب، حسينى طهرانى، سید محمد حسين [اینجا] رسالة لب اللباب فى سير و سلوك أولي الألباب، حسيني طهراني، السید محمد حسين [اینجا] اخلاص در سیر و سلوک، حسینی تهرانی [اینجا] کتمان اسرار الهی در سیر و سلوک، حسینی تهرانی [اینجا] رساله لقاء الله به ضميمه رساله لقاء الله امام خمينى، میرزا جواد ملکی تبریزی [اینجا] [اینجا] اخلاق در قرآن، مكارم شيرازى، ناصر [اینجا] سرّ سلوک (ترجمه و شرح رسالة الولاية میرزا احمد آشتیانی)، محمدجواد رودگر [اینجا] دستورالعملهای اخلاقی و سیر و سلوک، علامه حسن زاده آملی [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی
انبیاى الهى از آغاز تاریخ بشریّت، یکى پس از دیگرى آمدند تا جامعۀ بشریّت را قدمبهقدم به آن هدف نهایى نزدیک کنند. انبیا همه موفّق شدند؛ حتّى یک نفر از رسولان الهى هم در این راه ناکام نماند. بارى بود که بر دوش این مأموران عالىمقام نهاده شده بود، هر کدام آن را قدمى به مقصد نزدیک کردند. آن وقتى هم که عمر آنان سر آمد، این بار را دیگرى از دست آنان گرفت. ولىّعصر (صلوات الله علیه) میراثبرِ همهى پیامبران الهى است که مىآید و گام آخر را در ایجاد آن جامعهى الهى برمیدارد. بیانات آیت الله خامنهای، خطبههای نماز جمعه، نیمۀ شعبان، برداشت آزاد [اینجا] اگر نجات نباشد هدایتگری چه میشود؟
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۴:۱۰ ق.ظ توسط اشرفی
هنگام اعدام پدرش کف نزد. این شایعهای بود که پنجاه سال بعد از اعدام شیخ توسط ساواک منتشر شد. [اینجا] امام خمینی هم نمیگوید فرزند شیخ کف زد. میگوید مردم کف زدند. [اینجا] [اینجا] [اینجا] اولادنا اکبادنا
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۹ ب.ظ توسط اشرفی
مسافر الى الله، قبل از عالم خلوص، باید دوازده عالم را طى كند. وقتی به عالم خلوص رسید، ديگر جنود شيطان بر او دسترسى ندارند؛ بلكه خود شيطان راه را بر سالك خواهد گرفت! اسلام اصغر، اكبر، اعظم ايمان أصغر، أكبر، أعظم هجرت صغرى، كبرى، عظمى جهاد اصغر، اكبر، اعظم رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولى الالباب، حسینی تهرانی، صفحات ۵۵ تا ۵۹، برداشت آزاد برای توضیح بیشتر به مبحث منتسب به بحرالعلوم مراجع شود. [اینجا] منزل اوّل، اسلام اصغر است. منزل دوم، ايمان اصغراست. منزل سوم، اسلام اكبر است. [اینجا] منزل چهارم، ايمان اكبر است. [اینجا] منزل پنجم، هجرت صغرى است. منزل ششم، هجرت كبرى است. [اینجا] منزل هفتم، جهاد اكبر است.است. [اینجا] منزل هشتم، پیروزی بر جنود شيطان است. منزل نهم، اسلام اعظم است. [اینجا] منزل دهم، ايمان اعظم است. [اینجا] منزل يازدهم، هجرت عظمى است. [اینجا] منزل دوازدهم، جهاد اعظم است. [اینجا] اکنون که عوالم دوازدهگانه را به اجمال بیان کردیم به طريق و كيفيّت سلوك میپردازیم.
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی
اگر پیاده هم شده سفر کن. در ماندن میپوسی. هجرت کلمۀ بزرگی در تاریخ «شدن» انسانها و تمدنها است. اروپا را ببین؛ اما وقتی که ایران را دیده باشی؛ و گرنه کور رفتهای، کر بازگشتهای! وصیت نامه، دکتر علی شریعتی، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲ ق.ظ توسط اشرفی
امروز ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری قمری پدرم در حال احتضار بود. ناگهان چشمانش را بست و همه چیز تمام شد. ابتاه یا ابتاه! امروز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری قمری جعده مسموم کرد؛ عایشه ممنوع! نفاق تا عمق صمیمیترین یاران خیانتکارش نفوذ کرد و جاسوسان بنیامیه تا خلوت خانهاش محرم شدند. امروز آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری فرزند دلبندی بر پیکر پدر بزرگوارش نماز خواند.
حالاتی که برای سالک در اثر مراقبت و مجاهده دست میدهد و گاه و بیگاه انواری و آثاری بر او مشهود میگردد، همه مقدمۀ تحصیل ملکه است؛ زیرا مجرّد ترتّب آثار و تغيّر احوال، فی الجمله کافی نیست؛ بلکه باید سالک سعی کند با مجاهده، بقایای عالم سافل را که در ذاتش کامِن و مخفی است بـه کلی رفع کند. باید با پاکان عالم سنخیت پیدا کند تا با اندک لغزشی، دوباره او را به عالم سافل تنزل ندهند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۵۳] [۴۹]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۰ ق.ظ توسط اشرفی
داستان فطرس ملک، رمزی است از برکت وجود سیدالشهداء که بال شکستهها با تماس به او صاحب بال و پر میشوند. افراد و ملتها اگر بهراستی خود را به گهوارۀ حسین بمالند، از جزایر دور افتاده رهائی مییابند و آزاد میشوند. مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد ۳، صفحه ۲۲۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی؛ از خواب بیدار میشد تا نماز شب بخواند. کنار حوض آب مینشست؛ به آب نگاه میکرد و گریه میکرد. آب برمیداشت؛ روی صورتش میریخت؛ وضو میگرفت و گریه میکرد. به آسمان نگاه میکرد؛ دعا میخواند و گریه میکرد. به نماز شب میایستاد؛ قنوت میخواند و گریه میکرد. در قنوت نماز شبش شعر میخواند. تصور کنید دست به دعا گرفته است، میگوید: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام بادۀ گلگون خراب کن
ظاهرا اول کسی که این سخن از او شنیده شده است قاضی انتصابی منصور دوانیقی بوده که به امر منصور مأمور بوده این شایعه را بپراکند. بقول یکی از مورخان: اگر امام حسن اینهمه زن گرفته است پس فرزندانش کجا هستند؟! چرا عدد فرزندان امام اینقدر کم است؟ امام که عقیم نبوده و از طرفی رسم جلوگیری با سقط جنین هم که معمول نبوده است... نظام حقوق زن در اسلام، مرتضی مطهری، صفحه ۲۰۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
اینکه میگویند: وصول به مقامات عالیه و فیوضات ربانیه تکلیف را از واصل ساقط میگرداند، سخنی کذب و افترائی عظیم است. زیرا رسول اکرم تابع احکام الهیه بود. عبادت افرادی که هنوز به مرحۀ فعلیت تامه نرسیدهاند، برای استکمال است. ولی عبادت افرادی که به مرحلۀ فعلیت تامه رسیدهاند، مقتضای حصول کمال است. عایشه از رسول اکرم پرسید: چرا رنج عبادت را تحمل میکنی در صورتی که خداوند گناهان قبل و بعدت را بخشیده است؟ فرمودند: آیا نمیخواهی عبد شاکر خدا باشم؟ لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۵۲] [۴۸] نماز به حقیقت رسیدگان چون شدی بر بامهای آسمان
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۹ ق.ظ توسط اشرفی
به حضرت آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، و چهارده معصوم سلام میدهد. دوباره برمیگردد؛ حضرت را به عنوان دختر رسول خدا، دختر فاطمه و خدیجه، دختر امیرالمومنین، دختر حسن و حسین، دختر ولی خدا، خواهر ولی خدا، عمۀ ولی خدا معرفی میکند. در پایان میگوید: السلام علیکِ یا بنتَ موسى بنِ جعفرٍ...
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۷:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
مقام مخلَصین، آخرین منزل سلوک است. در اینجا سالک کشته میشود. نبرد با نفس اماره است. سالک با استمداد از قوای رحمانی، علاقه روح را از بدن و متعلقات آن سلب میکند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۴۷-۴۲] [۳۸] مُخلِص کسی است که عملش را از شرک صاف کند. مُخلَص کسی است که خداوند او را برگزیند.
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۶:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
شیخ جعفر کاشفالغِطاء از شاگردان سید محمدمهدی بحرالعلوم بود. با تحت الحنکِ عمامۀ خود، نعلین سید را تمیز میکرد و تبرک میجست. من چه گویم دربارۀ کسى که شیخ اکبر، شیخ الفقهاء و المجتهدین شیخ جعفر کاشف الغطاء غبار نعلین او را با حنک عمامۀ خود پاک مىکرد. علامه حسینی طهرانی، شرح رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، صفحه ۲۰، برداشت آزاد [اینجا] زدودن غبار با تحت الحنک
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲ ق.ظ توسط اشرفی
تا گریزد آنک بیرونی بود [مولوی] عرفان، رقص و سَماع و طرَب و تفریح نیست. عرفان از اول با بلا حرکت میکند. دریایی پر از طوفان است. انسان باید سالها در میان این امواج سخت و کُشنده، با نهنگها و کوسهها درگیر باشد. مگر همه میتوانند این دریا را تا ساحل شنا کنند؟ از هزاران تن یکیشان صوفیاند! [اینجا] به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم استغنای امام حسین در شب عاشورا خودستایی حجت هاشمی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۰ ب.ظ توسط اشرفی
یکی از مجذوبینِ جذبۀ الهیه، بابا فرج الله است. به او گفتند: دنیا را برای ما توصیف کن؛ گفت: از وقتی که چشم گشودم، دنیا را ندیدهام تا بتوانم برای شما توصیف کنم. از این شهود که هنوز در ابتدای راه قوت نگرفته است، بـه «حال» تعبیر مینمایند. این شهود در اختیاری سالک نیست. ولی در اثر شدتِ مراقبت و با توفیقات الهیه، از حالْ گذشته، به «مقام» میرسد. این شهود در اختیار سالک است. البته سالک قوی آن است که در عین شهودِ این احوال، متوجه عالم كثرات بوده و هر دو عالم را اداره نماید. این مرتبه بسیار عالی و رفیع است و دسترسی به آن در نهایت صعوبت و شاید اختصاص به انبیاء و اولیاء دارد. چون در عین اشتغال به نعمت لِى مَعَ اللهِ حالاتٌ لاَ يَسَعُهَا مَلَكَ مُقَرَّب، جلوات و ظهورات أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ از ایشان هویدا میگردد. شعر حافط ناظر بر همین مطلب است: منم که شهرۀ شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودهام به بد دیدن لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۶] [۳۲] پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۶:۸ ق.ظ توسط اشرفی
بعد از اینکه سالک به توفیق الهی به مشاهدۀ صفات و اسماء الهی کامیاب گردید، جذبات الهیه، او را به فناء حقیقی نزدیک میسازد تا اینکه متوجه جمال و کمال علی الاطلاق میگردد. هستی خود و غیرخود را آتش زده و در برابر طلعت نازنین یار چیزی نخواهد دید. در این حال سالک از وادی هجران بیرون رفته و در دریای لايتناهىِ مشاهدۀ ذات ربوبی، مستغرق خواهد شد. مخفی نماند که سیر و سلوک سالک منافاتی با بود و هستی عالم مادّه ندارد و بساط کثرت خارجيّه بهحال خود باقی خواهد بود و سالک در عین کثرت در وحدت است. بعضی فرمودهاند: مدت سی سال در میان مردم بودم و اینان گمان میکردند که من با ایشان مراوده دارم؛ حال آنکه در این مدت من جز خدا کسی را ندیده و نشناختم. این حال در ابتدای امر ممکن است فقط در یک لحظه پدید آید ولی کم کم شدت مییابد و به طول ده دقیقه یا بیشتر و سپس یک ساعت، یا به عنایات الهیه ممکن است از حالْ گذشته و مقام گردد. این حال را در لسان اخبار و بزرگان، بقاء معبود نامند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۵] [۳۰]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۰ ق.ظ توسط اشرفی
در بیشتر منابع روایی و حدیثی و تاریخی، مادر امام سجاد (علیه السلام) را از نسل پادشاهان ایران و دختر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی روایت کردهاند اما دکتر سید جعفر شهیدی در کتاب زندگانی علی بن حسین علیه السلام، این روایت را نقد کرده و ایشان را دختر یزدگرد سوم نمیداند. با این حال استدلالهای ایشان به نظر دیگر نویسندگان مانند دکتر احمد مهدوی دامغانی، استدلال های متقن و قوی نیست. [اینجا] اگر از زاویۀ تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین علیه السلام و ولادت امام سجاد علیه السلام از شاهزادهاى ایرانى، مشکوک است... مرتضی مطهری، خدمات متقابل ایران و اسلام، صفحه ۱۳۱، برداشت آزاد [اینجا] موسوعه امام صادق را دیدهای؟
+نوشته شده در شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۴۲ ب.ظ توسط اشرفی
اين شهود غالباً در حال تلاوت قرآن پیدا میشود. چه بسا خوانندۀ قرآن درمییابد که خواننده او نبوده بلکه کسی دیگر بوده است و گاه میشود که ادراک میکند مستمع نیز کسی دیگر بوده که استماع میکند. سزاوار است که سالک در حین اشتغال به نماز شب سور عزائم را تلاوت کند چون از حال قیام ناگهان برای خدا به سجده افتادن خالی از لطف نیست. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۵] [۳۰]
+نوشته شده در شنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی
خواب دیدم محمد توی بازار مرکزی ورشکست شده؛ داره گریه میکنه! یه مقدار پول براش بردم گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: آبروم رفت! گفتم مگه آبرو اینجوری میره؟ آدم با گناه کبیره هم آبروش نمیره! چون خدا وقتی کسی رو دوست داشته باشه گاهی به گناه میندازه تا به خودش پناه ببره! نشنیدی حضرت داوود عرض کرد رب لم اوقعتنی فی الذنب؟ گفتم و بیدار شدم. گناه حضرت داوود (ع)
+نوشته شده در جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی
سالک بعد از مرحله تجرد نفس به مرحلۀ شهود میرسد. در اثر اهتمام امر مراقبه به تناسب همان عوالم عِلوی و به مقتضیات آن منازل و مراحل، موفق میگردد که صفات باری تعالی را مشاهده نماید و یا اسماء ذات مقدسه او را به نحو کلّیت دریابد. چه بسا در این موقع سالک ناگهان متوجه میگردد که تمام موجودات جهان، یک واحد علم است و یا غیر از یک قدرت واحده ابداً قدرتی نیست. این در مرحله شهود صفات است و اما در مرحله شهود اسماء که از این نیز برتر است سالک ملاحظه میکند که در تمام عوالم، عالِم یکی است و قادر یکی است و حی یکی است. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۴] [۲۹] یا حسرتا!
+نوشته شده در جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی
فایل علامه حسن حسنزاده آملی را روی گوشی تنظیم کردم و خوابیدم. خواب دیدم با مرحوم حسن زاده در جنگلی سرسبز و باصفا نشستهایم. نور اسفهبدیه تا افقهای دوردست ساطع بود. مرحوم حسنزاده از چشمۀ بزرگ آب وضو گرفت. به ساختمانی رفتیم که شاگردان معظمله در قسمت پایین نشسته بودند. هنگام صرف صبحانه بود. علامه به قسمت فوقانی تشریف بردند. من هم خواستم همراه علامه بروم اما یکی از شاگردان گفت: علامه صبحانه را با خانواده میل میکنند. فهمیدم نباید بالا بروم. برای شاگردان علامه سؤال بود که من چگونه اینجا آمدم!؟ اما برای من همینمقدار هم سنگین بود که چرا مرحوم علامه رهایم کرد و بالا رفت.برچسبها: خواب
+نوشته شده در جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
سید جلالالدین آشتیانی سید محمدحسین حسینی تهرانی سید علیاکبر ابوترابی محمدرضا حکیمی عبدالجواد ادیب نیشابوری محمدتقی ادیب نیشابوری ملا عباس تربتی محمدتقی جعفری سید ابو الحسن حافظیان سید جواد خامنهای ابوالقاسم خزعلی فضل بن حسن طبرسی. علامه طبرسی میرزا مهدی غروی اصفهانی عباس واعظ طبسی سید حسین فقیه سبزواری سید احمد فهری زنجانی کافی مشهدی کاظم مدیرشانهچی حسنعلی مروارید محمدرضا مروارید حسنعلی نخودکی اصفهانی هارون عباسی معروف به «هارونالرشید» پنجمین خلیفه عباسی سید عبدالکریم هاشمینژاد شیخ بهایی شیخ حرعاملی
+نوشته شده در جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی
شهودِ موجوداتِ برزخیه، چندان شرافتی ندارد؛ بلکه شرافت، همان رؤیت نفس است، در عین تجرد تام و کامل! زمانی که نفس به تمام حقیقتِ مجردۀ خود هویدا گردد، موجودی مشاهده میشود که مقید به زمان و مکان نیست؛ بلکه شرق و غرب عالم را فرا میگیرد. این شهود بر خلاف شهود مراحل اولیه، جزئی نیست؛ بلکه از قبیل ادراک معانی است. مرحوم آقا سید احمد کربلائی از شاگردان معروف و مبرَّز مرحوم آخوند بود. فرمود: روزی در جایی استراحت میکردم. کسی مرا بیدار کرد و گفت: اگر میخواهی نور اسفهبدیه را تماشا کنی از جای برخیز! چشم گشودم دیدم نوری بیحد و اندازه، شرق و غرب عالم را فرا گرفته است. این همان مرحله تجلّی نفس است که بهصورت نور غیرمحدود مشاهده میشود. اللَّهُمَّ ارْزُقْنا! لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۴] [۲۹] ما هم اهل بخیهایم
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳ ب.ظ توسط اشرفی
نود و پنج سال زندگی کرد. سی و یک سال از عمرش را در تبعید و زندان گذراند. در واقعۀ مسجد گوهرشاد تحت تعقیب دولت قرار گرفت. بهلول به همسرش پیشنهاد داد طلاق بگیرد تا از سوی حکومت آزاری به او نرسد. همسرش پذیرفت و طلاق گرفت. بهلول به افغانستان رفت. با دختری به نام شیرین آشنا شد. شیرین بیماری سل داشت، ازدواج هم نکرده بود. به همین دلیل در معرض خطر مرگ بود. بهلول میگوید: با اینکه بیماری سل مسری است، من با این دختر ازدواج کردم تا او را از مرگ نجات بدهم. بعد از مدتی رئیس شهربانی، بهلول را احضار کرد تا او را تحت الحفظ به کابل ببرد. بهلول به شیرین هم پیشنهاد طلاق داد. شیرین گفت: بهلول! من همسر ایرانیات را سرزنش نمیکنم که از تو جدا شد؛ چون او را دوست داری؛ اما من از تو جدا نمیشوم. اگر مرا با خودت نبری پیاده میآیم. به این ترتیب ما راهی کابل شدیم. همسرم فرزندی در شکم داشت که مُرد. خودش هم بیست روز بعد از زایمان به رحمت خدا رفت. هنگام احتضار همسرم کنار بسترش نشستم. گفتم: عزیزم! از آنچه برایت پیش آمده متأسفم. میخواستم تو را خوشبخت کنم اما در این دیار غربت و صحرای کوهستانی، دور از پدر و مادرت از دنیا میروی! گفت: بهلول! تو با این ازدواج میخواستی مرا از مرگ نجات بدهی، که دادی. بهلول! هفت ساله که بودم در بارۀ قیام تو در مسجد گوهرشاد مطالبی شنیدم. از همان زمان دوست داشتم همراه مجاهدین به شهادت برسم. به خواستگاریام که آمدی، خوشحال شدم. با خودم گفتم شاید خداوند به من توفیق بدهد در همراهی با تو شهید بشوم. در این هنگام حال همسرم به وخامت گذاشت. گفت: بهلول! برایم سورۀ یاسین بخوان؛ خواندم. بهلول! برایم سورۀ صافات بخوان؛ خواندم. بهلول! برایم دعای عدیله بخوان؛ خواندم. ناگهان چشمانش از وضع طبیعی خارج شد. گفت: خدا را شکر که به من توفیق داد خودم را فدای تو کردم. آنگاه مرا بوسید و از دنیا رفت.
نوشتههای علمی میرداماد، نثری پیچیده و دیریاب دارند. به همین دلیل، بسیاری نمیتوانند سخنان وی را بهدرستی بفهمند. او در پاسخ به یکی از منتقدانش نوشته است: اینقدر شعور باید داشت که سخن من فهمیدن هنر است، نه با من جدالکردن و بحث نامنهادن! بهگفته هانری کُربَن، علت این مسئله آن بوده است که از گزند مخالفان فلسفه در امان بماند. درخصوص پیچیدهنویسی میرداماد داستانهایی هم نقل شده است.[اینجا] فخر رازی علم را لیتی کند انتقاد صاحب جواهر به میرداماد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۷ ب.ظ توسط اشرفی
مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی، مدت چهارده سال شاگرد مرحوم آخوند مولی حسینقلی همدانی بود. ملاحسینقلی تربیت یکی از شاگردان را به عهدۀ او گذاشت. میرزا جواد آقا شش سال او را تربیت کرد تا برای تجرد نفس به قابلیت رسید. آنگاه او را نزد ملاحسینقلی برد. ملاحسیقلی فرمود: اینکه چیزی نیست. بعد با دست خود اشاره کرد و فرمود: تجرد مثل این است. شاگرد میگوید: دیدم از بدنم جدا شدم و در کنار خودم قرار گرفتم. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۳] [۲۸]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
جابربن عبدالله انصاری از مدینه راه افتاده است عطیه از کوفه همراه او شده است جابر کنار شط فرات میکند لباس سفید و تمیز میپوشید و با گامهای آهسته و احترام به سمت قبر امام حسین روانه میشود. سه بار تکبیر میگوید و بیهوش میشود.
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی
مرحوم قاضی استاد علامه طباطبایی بود. استاد در مسجد كوفه و مسجد سهله حجره داشت. بعضى از شبها را به تنهایى بيتوته میكرد. به شاگردانش توصيه کرده بود گاهی در مسجد كوفه يا سهله بمانند. دستور داده بود چنانچه در حال بیتوته صورت زيبایى ديدند توجّه نکنند. علّامه طباطبایی میفرماید: من در مسجد كوفه مشغول ذكر بودم؛ ناگهان حوريّهای از سمت راستم با جامی از شراب بهشتی آمد! به ياد حرف استاد افتادم و چشم پوشيدم. حوريّه برخاست، از طرف چپ آمد و آن جام شراب را به من تعارف كرد. باز هم توجه نکردم و صورتم را برگرداندم. حوريّه رنجيد و رفت. علامه میفرماید: هر وقت یاد آن منظره میافتم، از رنجش آن حوريه متأثّر میشوم. من: این همان علامۀ مهربانی است که مرغ منزلش را نمیکشد. نرم افزار عرفان ۳، مهر تابان، سیدمحمدحسین تهرانی، صفحه ۲۰، برداشت آزاد نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد مکاشفه آیت الله گلپایگانی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۴۶ ق.ظ توسط اشرفی
علامه طباطبایی به استاد خود مرحوم قاضى علاقه فراوانى داشت. يك روز به ايشان عطر تعارف كردم، گرفتند، تأمّلى كردند و گفتند: دو سال است كه استاد ما مرحوم قاضى رحلت كردهاند؛ من هنوز عطر نزدهام! از رحلت مرحوم قاضی ۳۶ سال میگذرد؛ من در این مدت ندیدم علامه عطر بزند. جالب اینکه مدّت عمر مرحوم قاضى ۸۱ سال بود؛ مدت عمر علّامه نيز ۸۱ است! مدرسه فقاهت، نرم افزار عرفان ۳، مهر تابان، سیدمحمدحسین تهرانی، صفحه ۱۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۳ ق.ظ توسط اشرفی
گاهی سالک متوجه میشود که خودش را گم کرده است و هر چه جستوجو میکند نمیتواند خودش را پیدا کند. این مشاهدات در مراحل ابتدائیِ تجردِ نفس صورت میگیرد و مقید به زمان و مکان هستند. البته بعداً در اثر توفیقات الهی، سالک میتوانـد تمام حقیقت نفس خود را با تجرد تام و تمام مشاهده نماید. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۲] [۲۷]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۶:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
مرحوم استاد علامه حاج میرزا علی آقای قاضی ـ رضوان الله علیه ـ میفرمودند: از اتاق بیرون آمدم در دالان خانه خودم را دیدم که در کناری ساکت ایستادهام؛ با دقت نگاه کردم دیدم خالی در صورت دارم. به اتاق آمدم و در آینه نگاه کردم دیدم در صورتم خالی بوده که تاکنون آن را ندیده بودم. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۲] [۲۷]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
هنگامی که سالک رعایت مراقبه را کامل نمود، تمام آسمان و زمین و شرق و غرب را یکپارچه روشن میبیند، این نور، نور نفس است که هنگام عبور از عالم برزخ هویدا میشود؛ لیکن در مراحل اولیۀ عبور که میخواهد تجلیات نفس شروع شود، سالک نفس خود را به صورت مادی مشاهده میکند و به عبارت دیگر مشاهده میکند که خودش در برابر خودش ایستاده است. این مرحله ابتدای تجرد نفسی است. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد صفحه [۳۲] [۲۷]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی
چون سالك در امر مراقبه مواظبت نمود، حق تعالى از باب مهر و عطوفت انوارى را به عنوان طلايع بر او ظاهر مىگرداند. اين انوار در ابتدا مانند برق ظاهر گشته ناگهان پنهان مىشوند. كمكم قوّت يافته مانند ستارۀ ريز، درخشان مىگردند، سپس به صورت ماه و بعداً به صورت خورشید پدید میآیند، و گاهی مانند چراغی که افروخته باشند و یا قندیلی نمایان میشوند این انوار را در اصطلاح عرفاء «نوم عرفانی» مینامند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، برداشت آزاد، صفحه [۳۱] [۲۶]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی
مراقبه داراى درجات و مراتبى است. هر چه رو به كمال برود و طىّ منازل و مراحل كند، دقيقتر میشود، بهطورى كه اگر درجات بالای مراقبه را بر سالك مبتدى تحميل كنند، از عهدۀ آن برنمیآید و بار سلوك را به زمين مىگذارد يا میسوزد و هلاك مىشود. در مراقبه، بسيارى از مباحات در منازل اوّليّه بر سالک حرام و ممنوع مىگردد. آنگاه آثار حبّ و عشق در ضمير سالك هويدا مىشود، زيرا عشق به جمال و كمال على الاطلاق فطرى بشر است اما علاقۀ به كثرات و حبّ به مادّيّات حجابهایی هستند که نمىگذارند اين پرتو ازلى ظاهر گردد. به واسطۀ مراقبه، كمكم حجابها ضعيف شده تا بالاخره از ميان مىرود و عشق و حبّ فطرى ظهور مینماید. اين مراقبه در اصطلاح عرفاء به «مى» تعبير شده است. به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات بخواست جام «مى» و گفت راز پوشيدن لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۳۰، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۴:۱۱ ق.ظ توسط اشرفی
شيخ عارف كامل ما، جناب شاه آبادى- روحى فداه- مىفرمودند: شخص ذاكر بايد در ذكر مثل كسى باشد كه به طفل كوچك كه زبان باز نكرده مىخواهد تعليم كلمه را كند. تكرار مىكند تا اينكه او به زبان مىآيد و كلمه را ادا مىكند. پس از آن، معلم از طفل تبعيت مىكند؛ و خستگى آن تكرار برطرف مىشود و گويى از طفل به او مددى مىرسد. شرح چهل حدیث، امام خمینی، صفحه ۳۲۵، برداشت آزاد [اینجا] جاهل به تفکر نیاز دارد و غافل به تذکر
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
بعد از اینکه سالک از عالم طبع و برزخ گذشت به عالم روح وارد میشود. اجمال آن این است که نفس خود و صفات و اسماء الهی را مشاهده میکند، کم کم به مرحلۀ فناء کلی میرسد، سپس به مقام بقاء به معبود میرسد، آنگاه حیات ابدی بر او ثابت میگردد. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۲۷، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۴۵ ق.ظ توسط اشرفی
موجودات خیالیّه در عالم برزخ به سراغ سالک میآیند. برزخ همان کثرت انفسیه است. دأب این موجودات خیالیه این است که خود را در گوشۀ دل سالک پنهان کنند؛ بهطوری که سالک فریب خورده و گمان میکند از شرّ آنها خلاص شده است؛ ولی زمانی که به چشمۀ حیات راه مییابد و میخواهد از عیون حکمت سیراب شود، ناگهان بر او میتازند و کارش را میسازند. مثل کسی که در کف حوض منزلش، گِل و لای تهنشین شده باشد. هنگامی که بخواهد از آب حوض استفاده کند، کثافات بالا میآیند و آب زلال را آلوده میکنند. علامه در جایی این مثال را از مرحوم قاضی نقل میکند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۲۶، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۵۵ ق.ظ توسط اشرفی
بعضی از عرفا میگفتند کشف نعمتهای خداوند نیاز به عقل ندارد. نعمتهای خدا آشکار است. زمین را ببینید، آسمان را ببینید، ماه را ببینید، ستارهها را ببینید، اینها نعمتهای خداوند است. مژگان به کارخانهٔ حیرت گشودهایم/در دست ما کلید درِ باز دادهاند [بیدل] عقل و کمال عقل حلقه کوران به چکار اندرید؟
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵۸ ق.ظ توسط اشرفی
سالک از عالم کثرت و طبع، وارد عالم برزخ میشود. عالم برزخ، کثرت انفُسيّه است. اينها همان موجودات خياليّۀ نفسانيّه هستند كه از برخورد و علاقه به كثرات خارجيّه به وجود آمدهاند. اين خيالات آرامش او را مىگيرند و مانع از سفر مىشوند. صدمه و آزار کثرات انفسیه قویتر از کثرات خارجیه است. چون انسان میتواند با عزلت و انزوا از کثرات خارجیه دور بماند اما نمیتواند از خیالات نفسانیهای که قرین او هستند در امان باشد. در اینجا سالک دامن همت میبندد، به یاری خدا و نغمۀ قدسیه از عالم برزخ و خیالات عبور میکند بهگونهای که چیزی از آن در گوشۀ دل او نماند. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۲۵، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۷:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی
بشر مادّى در شهوات و كثَراتی زندگى مىكند که از علاقه به مال و ثروت و زن و فرزند سرچشمه مىگيرد. این علاقه به صورت او سیلی میزند تا ناله کند و فریاد بزند. به هر جانب كه مىنگرد حسرت میخورد. در اين ميان فقط گاهی نسيمی جانبخش و روحافزا به نام جَذْبه او را نوازش مىدهد. اینجا سالك تصميم مىگيرد كه از عالم كثرت عبور كند. اندك اندك رشتههاى علقۀ عالم كثرت را پاره میکند و از عالم طبع سفر مىنمايد. اين سفر را در اصطلاحِ عرفاء، سير و سلوك مینامند. سلوك، يعنى پيمودن راه؛ سير، يعنى تماشاى آثار و خصوصيّاتِ منازل و مراحلی که در بين راه وجود دارد. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۲۴، برداشت آزاد [اینجا] توبه اولین منزل سلوک است
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی
اعضا و جوارح، یعنی عالم جسم و مادّه كه طبع انسان است، عالم ذهن و مثال كه برزخ انسان است، و عالم عقل و نفس كه حقيقت انسان است. همه بايد در اين سفر تشريك مساعى كنند. بدن بايد وجهۀ خود را رو به كعبه نماید و در حال نماز به قيام و ركوع و سجود درآيد. ذهن بايد از خاطرات مصون باشد و روح بايد غرق انوار حريم حَـرَم الهى گردد. از اينجا بهدست مىآيد، عدّهاى كه به ظاهر پرداخته چقدر از كعبۀ مقصود دورند و عدّهاى كه فقط به معنا گرويدهاند، چقدر از متنِ واقع فاصله دارند. مگر نه آن است كه نور خدا در تمام مظاهر عالمِ امكان، سارى و جارى است؟ پس چرا بدن را از عبادت معاف داريم و اين عالمِ جزئى را از تجلّى انوار الهيّه تعطيل نمایيم؟ لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۱۰، برداشت آزاد [اینجا] چون شدی بر بامهای آسمان باطن فقط از طریق ظاهر قابل حصول است
+نوشته شده در دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی
از زندگی امام هادی، امام جواد و امام عسکری در مقایسه با دیگر ائمه شیعه، اطلاعات چندانی وجود ندارد. محمدحسین رجبی دوانی (زاده ۱۳۳۹ش)، تاریخپژوه، دلیل این مسئله را عمر کوتاه این امامان، محصور بودن آنان و غیرشیعی بودن نویسندگان کتب تاریخ در آن روزگار میداند.[اینجا] آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
+نوشته شده در دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی
مرحلۀ اول، اعمالی مثل نافله با نماز واجب، دعای کمیل، ذکر، روزه و مانند اینهاست که باید دستور بگیرد. مرحلۀ دوم، حالات و مشاهداتی که انسان پیدا میکند. مثل اینکه پیامبر را در خواب میبیند. حق ندارد به کسی بگوید. اگر غیر بفهمد راه شما را میبندد. کسانی هستند که انسان را وسوسه میکنند و از کار میاندازند. اینها همان نفوس شریرۀ اجانین هستند. جن از عالم ملکوت و روحانیات نیست. از جنس آتش است. وجودش هم از انسان ضعیفتر است. انسان نباید با ضعفا ارتباط بگیرد. اگر ارتباط بگیرد خودش ضعیف میشود. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه سوم، دقیقه ۲۹، صفحه ۱۰، برداشت آزاد [اینجا] عنالمرء لاتسئل و سل عن قرینه دوستی با مردم دانا
+نوشته شده در یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی
از آثار کشف سر الهی عجب است. وجود انسان صفر است چگونه خودش را یک مییبیند؟ کسی از امام باقر(ع) پرسید تو عالِم این امتی؟ فرمود: از جاهلان نیستم. یعنی عالم خداست. هر کس میخواهد به مقصد برسد باید اسرار خودش را محفوظ بدارد. پیغمبر فرمود: اُستُر ذَهبَـک و ذِهابَـک و مذهبَـک! ذهب تنها مال نیست. عمری است که دزد در کمین آن است. بذر باید زیر خاک برود تا بروید اگر روی زمین باشد مرغان میخورند. آتش ذغال باید زیر خاکستر برود تا گرم بماند. اگر در هوای آزاد قرار بگیرد سرد میشود. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه سوم، دقیقه ۲۰، صفحه ۶، برداشت آزاد [اینجا] انسان بخش از عظمت خداوند است دانه باشی مرغکانت برچنند پخته سخن مردی ولی گفتار خامت میکند
+نوشته شده در یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی
اسرار الهی خارج از ظرفیت مردم است، و چون مردم تحمل پذیرش ندارند نسبت به دین و خدا دلسرد میشوند و از راه باز میمانند. تو ای سالک! کمال داری که داری؛ کرامت داری که داری؛ مکاشفه داری که داری؛ خواب دیدی که دیدی؛ چرا برای دیگران تعریف میکنی؟ آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه سوم، دقیقه ۱۲، صفحه ۵، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۱ ق.ظ توسط اشرفی
سالک باید از اولین منزل تا آخرین منزل اسرار الهی را کتمان کند. اسرار داخل حرم نباید بیرون برود. همانگونه که در عشق مجازی عاشق حق ندارد اسرار بین خود و معشوق را به غیر بیان کند. اگر سالک مطلبی را افشا کند خداوند به نحو استدراج مقام او را سلب میکند. خدای غیور میگوید من با تو از روی یگانی و اخلاص ربطی پیدا کردم و حالی به تو دادم. چرا سر مرا فاش کردی؟ سالک در هر مرتبه حالی دارد. وقتی سر خدا را فاش کند خداوند به نحو استدراج حالش را میگیرد. فقط مُدرَکات فکری برایش باقی میماند. یعنی صُوَری از آن نقوش ذهنی برایش باقی میماند و خیال میکند هنوز همان حال را دارد. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه سوم، دقیقه ۲، صفحه ۱، برداشت آزاد [اینجا] اسرار عاشق و معشوق خلوت از اغیار باید نی ز یار اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من
+نوشته شده در یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۴:۴ ق.ظ توسط اشرفی
شیخ مرتضی طالقانی تا آخر عمر مجرد زندگی کرد. شیخ مرتضی طالقانی آخر عمر از وقت مرگش خبر داد شیخ مرتضی طالقانی تا چهل سالگی برای مردم چوپانی کرد. روزی در صحرا آوای قرآن شنید با خود اندیشید حیف است من ندانم خداوند در قرآن چه پیامی برایم دارد. به منزل بازگشت، گوسفندان را به صاحبانش تحویل داد، رفت مدرسه تا درس بخواند. شد استاد علامه محمدتقی جعفری! علامه میگوید: آن روز خدمت استاد رسیدم تا درس بگیرم. فرمود محمدتقی درس تمام شد. خر طالقان رفت و پالانش ماند. فهمیدم استاد از مرگش خبر میدهد. عرض کردم آقاجان! این دم آخر چیزی بگویید. نصیحت فرمود و گریه کرد. من جلو رفتم صورتش را بوسیدم. فردای آن روز استاد از دنیا رفت. خدایا بر ما مپسند در این بیحالیها دست و پا بزنیم. اگر زیر زندگی ما بهتر روی زندگی ماست، خدایا زندگی ما را زیر و رو کن!
صَمت یکی از ارکان سلوک است. سکوتی همراه با مراقبت و تفکر که سالک را گنگ مینماید. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه پنجم، دقیقه ۱، صفحه ۱، برداشت آزاد [اینجا] سکوت حضرت آدم (ع)
+نوشته شده در پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی
یکی از رجال سیاسی به دیدن مدرس آمد و اظهار داشت: اعلیحضرت (سلطان احمد شاه) از شما گله فرمودند که آقای مدرس با مقاصد ما همراه نیستند. مدرس ضمن اینکه قلم و کاغذ را از کنار اتاق بر می داشت، گفت: در ملاقاتی که دارید، این نامه را به او بدهید. و در حالی که بلند بلند میخواند، نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، شهریارا، خداوند دو چیز را به من نداده: یکی ترس و دیگری طمع؛ هر کس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد من با او همراهم و الّا فلا [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳ ق.ظ توسط اشرفی
علامت صحّت طریق این است كه توجّه انسان به آن عالم بیشتر بشود و از این عالم پهلو تهى كند. قبل از مرگ مستعدّ حركت به سوى عالم مجرّدات بشود. حالا میخواهد فرش داشته باشد یا نداشته باشد. فرش باید زیر پای انسان باشد نه توی دل انسان! آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه دوم، دقیقه ۲۵، صفحه ۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی
سالک باید از حجابهای ظلمانی و نورانی عبور کند. حجاب ظلمانی مثل حب ریاست، بخل، حسد، کینه و دیگر صفات رذیلهای که در نفس است. حجاب نورانی مثل گذشتن از حورالعین و مقامات اخروی برای رسیدن به مقصد پروردگار عبور کند و بالا برود و اگر در آنجا چیزی به او نشان دادند و نتوانست عبور کند، همانجا میماند. در کتاب مهر تابان نقل شده که مرحوم طباطبایی در مسجد کوفه مشغول ذکر بود که حورالعین میآید. علامه به او اعتا نمیکند. حور متأثر شد. علامه میگوید هر وقت به یاد تأثر او میافتم دلم برایش میسوزد. آیتالله گلپایگانی هم در مکاشفهای نظیر همین مسئله را دیدند که وارد باغی شدند و دختران جوان دورش نشسته بودند. فرمود از باغ بیرون آمدم. باید ببیند و عبور کند والا همینجا میماند. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه دوم، دقیقه ۳۵، صفحه ۱۲، برداشت آزاد [اینجا] تقاضای سید جمالالدین گلپایگانی عرفان سید جمالالدین گلپایگانی مکاشفه علامه طباطبایی عبور از سیم خاردار
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵ ق.ظ توسط اشرفی
در عالم عرفان و سیر و سلوک، سالک باید فقط برای خدا کند. اگر خواب خوب دید، دید؛ اگر ندید نباید دنبالش برود. اگر مکاشفه پیدا کرد، کرد؛ اگر نکرد نباید دنبالش برود. اگر با ارواح مجردۀ خوب برخورد کرد، کرد؛ اگر نکرد نباید دنبالش برود. اگر عالم انوار خوب را مشاهده کرد، کرد؛ اگر نکرد نباید دنبالش برود. اینها زمانی ارزش دارند که انسان آن را در ذهن خود دنبال نکند بلکه خدا ناگهان برایش فراهم کند. نه پیدا شدن چیزی علامت قرب است نه پیدا نشدن آن علامت بُعد است. سالک فقط باید به مسیر ادامه بدهد. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه دوم، دقیقه ۲۲، صفحه ۸، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۴:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
آقا میرزا ابراهیم ساکن کاظمین بود. خدمت مرحوم قاضی رسید تا دستور بگیرد. مرحوم قاضی پیاده از کنار شط مسجد کوفه به مسجد سهله میرفت. این مرد عرب خودش هم کارکرده و راهرفته بود. مرحوم قاضی پرسید شغل شما چیست؟ گفت: من شغلی ندارم. پرسید چرا؟ گفت: من هرچه بخواهم همان لحظه برایم فراهم میشود. مثلا تماشا کنید؛ الان ماهی از آب بیرون میافتد. همان لحظه ماهی از شط بیرون افتاد! مرحوم قاضی چیزی نفرمود. در بین راه دستوراتی به او داد تا به مسجد سهله رسیدند. حالا دیگر برای میرزا ابراهیم ماهی فراهم نمیشد. چون مرحوم قاضی در همان زمان این مقامات را از دستش گرفت تا او در صراط توحید بیاید و بندگی کند. ماهی خواستن هم شد کار؟! پس چرا امیرالمؤمنین بیل به دست میگرفت و در نخلستان کار میکرد؟ نمیتوانست با یک اراده ماهی بگیرد؟ من آقامیرزا ابراهیم عرب را ندیدم اما همان زمان که در نجف بودم ایشان در کاظمین بر اثر برقگرفتگی چراغانی یکی از اعیاد از دنیا رفت. میرزا به توحید رسیده بود. آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه دوم، دقیقه ۶، صفحه ۱۷، برداشت آزاد [اینجا] بنده را با اختیار چه کار؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۳:۲۸ ق.ظ توسط اشرفی
سالک باید در سیر و سلوک همت بلند داشته باشد. یعنی فقط برای خدا کار کند و به دونِ خدا قانع نشود. نگوید این کار را میکنم تا مثلا خواب خوب ببینم یا مکاشفه پیدا کنم و در بیداری از بعضی معانی اطلاع پیدا کنم یا حالی پیدا کنم که ذهن مردم را بخوانم یا کیمیا پیدا کنم یا با یک اراده مریضی را شفا بدهم یا در کائنات تصرف کنم و با یک اراده کوهی را خراب کنم یا قطاری را متوقف کنم و امثال اینها! فرض کنیم انسان زحمتی کشید و زبان مرغان را دانست این چه کمالی برای نفس انسان است؟ کمال نیست. این مانند سایر علوم است که به درد دنیای انسان میخورد. بعضی از آن طرف دنیا خبر میدهند حالا یا با دستگاه یا با نفس؛ اینها مربوط به دنیاست تا دم مرگ؛ اما بعد از مرگ چه؟ قرب به خدا چه میشود؟ آیین رستگاری، علامه حسینی تهرانی، جلسه دوم، دقیقه ۲، صفحه ۱، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی
کتاب سیر و سلوک علامه تهرانی را مطالعه میکنم و بر عمر از دست رفتهام حسرت میخورم. خدایا توفیق عمل که نداشتم؛ توفیق حسرت را از من مگیر؛ روزنهای به رویم باز کن تا همچون دوستانم از لابلای همین نوشتهها پیدایت کنم، یا بر این حسرت بمیرم! سالک ره را ببوس پای پر از آبله دزد روزهدار یکی نغز بازی کند روزگار
+نوشته شده در سه شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۹:۸ ب.ظ توسط اشرفی
اثر جذْبۀ مغناطيسيّۀ حقيقيّۀ خداوند، پاره كردنِ قيود طبيعيّه و حدود انفسيّه و حركت به سوى عالم تجرّد و بالأخره فناى در فعل و اسم و صفت ذات مقدّس خداوند است؛ که بقاى هستى، به بقاى اوست. این جذبه، از هر عملى كه در تصوّر آيد، عالىتر و راقىتر است. لب اللباب در سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۱۰، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی
گرايش به عوالم غيب، جزء غرائز افراد بشر است که ناشى از جاذبه حضرت ربّ ودود است. خداوند مغناطيس جان است، همان جان جان كه از آن به جانان تعبير كنند. سیر و سلوک، حسینی تهرانی، صفحه ۹، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۷ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی
گاهی اینجا چیزی مینویسم و حذف میکنم. یادآور فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع) است که فرمود: تِلْکَ شِقْشِقَة هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ. سوز درونى بود که زبانه کشید و فرو نشست.
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۷:۵۰ ب.ظ توسط اشرفی
آقای میرزا جواد انصاری همدانی تمایلی به عرفان نداشت. عارفی به همدان آمد و عدهای از اهل علم دور او جمع شدند. میرزاجواد نزد آنان میرود و نزدیک دو ساعت برای آنها دلیل میآورد که تنها راه نجات، شرع است. اما در پایان سخنانش، آن عارف خطاب به او میگوید: بهزودی خودت آتشی به سوختگان عالم خواهی زد. این ماجرا او را منقلب میکند و به سیر و سلوک گرایش پیدا میکند. به دنبال راهنما میگردد، اما هربار دست خالی بازمیگردد. در بیابانهای اطراف قم خلوت میگزیند و به پیامبر اسلام متوسل میشود تا اینکه به مقصود میرسد. او مراحل سلوک و عرفان را بدون استاد طی میکند. حتی بعد از فوت ایشان بین شاگردان قاضی طباطبایی اختلاف میافتد که آیا سیر و سلوک به استاد نیاز دارد یا خیر؟ [اینجا] فرمود: هرجا مکاشفات و یا رویدادهای ذهنی برایم پیش میآمد که نمیتوانستم جوابشان را پیدا کنم به ساحت مقدس پیامبر اکرم متوسل میشدم و جواب میگرفتم. [اینجا] الرفیق ثم الطریق کان قندم نیستان شکرم هر که او بی سر بجنبد دم بود مرحوم انصاری همدانی استاد نداشت هیچ کس از پیش خود چیزی نشد
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۸:۲۱ ق.ظ توسط اشرفی
و اين وصيتى است به نفْس سنگدل تاريك بيكاره خويش و وصيتى است به دوست موفقم صاحب خِردى با بينشى درخشان در علوم ظاهرى و باطنى و نظرى دقيق در معارف الهى، دانشمند خردمندِ نكته سنج روحانى «آقا ميرزا جواد همدانى» كه خداوندش به نهايت آمال برساند. نامه امام به آقای میرزا جواد همدانی، سال ۱۳۱۴، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۷:۵۰ ق.ظ توسط اشرفی
کتاب آداب الصلوة را به دختر عزیزم فاطی اعطا مینمایم، که خدایش از مصلین قرار دهد. قبل از آن، کتاب سرّ الصلوة را نوشتم. از آن سالها تاکنون بیش از چهل سال میگذرد .من نه اسرار صلاة را دریافتم، نه به آداب آن پرداختم، که یافتن غیر از بافتن است و ساختن جدا از پرداختن! دخترم! اگر از مطالعۀ این اوراق خدای نخواسته نتیجه حاصل نشود مگر خودنمایی و مجلس آرایی و سر توی سرها آوردن، بهتر است از مطالعۀ آن صرف نظر بلکه احتراز کنی که مبادا چون من گرفتار تأسف شوی! و اگر خود را مهیّا کنی که از مطالب کتاب به جان استفاده کنی، بسم الله؛ این گوی و این میدان! صحيفه امام، جلد ۱۹، صفحه ۹۰، برداشت آزاد [اینجا] با صحیفه نور اشتباه نشود
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۳۴ ق.ظ توسط اشرفی
وقتی در محاصره دشمن قرار میگرفتی، برای اینکه هیچگونه اطلاعی به دشمن ندهی، کم نبود مواقعی که قبوض رسید پولهای اخیار را ـ در پانزده سال مبارزه ـ چون غذایی گوارا میخوردی. پاداشت عندالله نیز گوارایت باد. استعدادت، لطافت روحت، صداقتت چیزی نیست که فراموشم شود. تندخویی و عاقل! از خدا میخواهم عقلت را به تندخوییات پیروز کند. من کاملاً به تو اطمینان دارم. صحیفه امام خمینی، جلد ۲۱، صفحه ۲۷۱، برداشت آزاد [اینجا] میرزامهدی اصفهانی
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۵:۵ ق.ظ توسط اشرفی
مُعاذ بن جَبَل، صحابی پیامبر اسلام، و از مخالفان اهل بیت در مساله جانشینی پیامبر بود. معاذ در بیعت عقبه با پیامبر بیعت کرد و در جنگهای بدر و احد حضور داشت. از اصحاب صحیفه ملعونه است. بعد از رحلت پیامبر حضرت زهرا از او یاری خواست اما قبول نکرد. حضرت فرمود: به خدا قسم کلمهای با تو حرف نمیزنم تا من و تو نزد پیامبر(ص) حاضر شویم.
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۴:۲۹ ق.ظ توسط اشرفی
هند ازدواج کرد. پسری به دنیا آورد اما پدر خود را بر این ازدواج ملامت کرد. طلاق گرفت و با ابوسفیان ازدواج کرد. معاویه فرزند اوست. ابوسفیان هم در اواخر عمر، او را طلاق داد. هند از دشمنان سرسخت پیغمبر بود. در جنگ احد، وحشی را راضی کرد تا حمزه ـ عموی پیغمبر ـ را به شهادت برساند. هند بدن حمزه را مثله کرد و جگر او را به دندان گرفت. پیغمبر او را آکلة الاکباد نامید. هند مسلمان شد. پیامبر از او پرسید اسلام را چگونه میبینی؟ گفت: نیکوست الا سه چیز: اذان بلال، رکوع و روسری! [اینجا] نحن بنات طارق
+نوشته شده در دوشنبه ۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴ ق.ظ توسط اشرفی
زینب به اهل حرم مژده داد حبیب آمد [کتاب] روز پنجم-ششم وقتی حبیب بن مظاهر فرمود سلام مرا به حبیب برسانید. حبیب وقتی شنید نشست روی زمین و خاک بر سر خودش میریخت. من کی باشم زینب به من سلام بده! گریه میکرد و میگفت کار به کجا رسیده که زینب از آمدن پیرمردی مثل من ذوق میکند. [روضه تصویری]
+نوشته شده در یکشنبه ۵ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۶:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی
اما من دیگر آن بندۀ یگانهپرست نیستم میدانم گناه شرک لذت مناجات را از من گرفته است اما من تو را میخواهم هنوز هم میشود تو را صدا زد هنوز هم میشود سر به سجده گذاشت هنوز هم میشود اخلاص را بهجای ناخالصی گذاشت هنوز هم میشود آب از جوی رفته را به جوی برگرداند هنوز هم میشود از شرک رست و موحد شد حتی اگر دلم همان عاشق دیرینه نباشد دیگران عشق تو را از کجا آوردهاند؟ مگر نه این است که تو به آنها دادهای؟ من هم از تو میخواهم به گدایی گدا مجانی طلب است خدایا بندۀ دست بستهات را میبینی؟ هذا عبدک بهلول بین یدیک مغلول نه کسی میتواند آرامم کند نه میتواند نیازم را برطرف کند آرامشم تویی نیازم تویی خدایا مرا به دیگران مسپار میبینی که خویشاوندان قطع رحم میکنند بیگانگان بدخلقی اِلهی اِلی مَنْ تَکِلُنی؟ اِلی قَریبٍ فَیَقْطَعُنی اَمْ اِلی بَعیدٍ فَیَتَجَهَّمُنی؟ خدایا خدایا خدایا...
وقتی حرم امام علی(ع) میرفتم تا دعا کنم و روزی بخواهم، فوری به دلم میافتاد کأنه علی(ع) میگفت: اگر چای ننوشی و سیگار نکشی، شکمت همیشه از نان گندم سیر است. گرسنه باشی تا چشمت کور شود! آنگاه خجالتزده از حرم بیرون میآمدم. اما وقتی حرم امام حسین(ع) میرفتیم، بدون ترس و خجالت، هرچه دلمان میخواست میگفتیم. چون حسین(ع) باب الرحمة الواسعة است. سیاحت شرق، آقا نجفی قوچانی، صفحه ۲۲۹، برداشت آزاد [اینجا] [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۴۳ ق.ظ توسط اشرفی
بخشی از وصیت نامه مرحوم سیدعلی قاضی: دیگر آنکه از جمله قروض، پنجاه تومان است که مال الوصیه علیین رتبت، حاج سید قریش قزوینی است و بعد از ایشان به حاجی امام قلی رسیده است و از حاجی قلی به والد حقیر رسیده است – رضوان الله علیهم اجمعین. این وجه باید در دست کسی که اهلیت آن را داشته باشد برسد که در دهه محرم از فایده شرعیه آن عزاداری بکند، چیزی از آن به روضه خوان برسد، به چای و قهوه و امثال این صرف نشود- ان شاء الله تعالی. [اینجا]
+نوشته شده در پنجشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۳۶ ق.ظ توسط اشرفی
آیت الله خزعلی در مسجد اعظم منبر رفت. امام آزاد شده و مردم آمده بودند تا امام را زیارت کنند. همهمه بود. برای اینکه مردم ساکت شوند به جای خطبه حروف الفبا را خواند الف، ب، ت... تا آخر خواند. مردم تعجب کردند و ساکت شدند. آنگاه گفت این تازه الفبای انقلاب است. [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۱ شهریور ۱۴۰۲ ساعت ۲:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی