نکات

اگر برپری چون ملَک ز آسمان

به دامن در آویزدت بدگمان [سعدی]
انسان موجودی اجتماعی است. ما نمی‌توانیم در را به روی خود ببندیم یا در غار بنشینیم. پس باید اجتماعی زندگی کنیم. ولی حقیقتا این مرحله صعب العبور است. این برترین فضایل اخلاقی است که مقاومت درونی آدمی به حدی برسد که مدح و ذم خلایق در او تاثیر نگذارد. حتی پیامبر وقتی با او مخالفت می‌کردند، می‌رنجید. وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ آنگاه خدا به میدان می‌آید، پیامبر را تربیت می‌کند، به او استواری می‌هد تا نرنجد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۱۷:۱۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گر آدمیی بساز با آدمیان

ور خود ملکی بر آسمان باید شد [مولوی]
روی سخن مولوی با مدیران و رئیسان جامعه است تا فکر نکنند وقتی آدمیان مدیر شدند آنکاه می‌توانند با آنها بسازند و مدیریت خود را استوار کنند. اگر آدمی، آدمیان همین‌اند. اگرفرشته‌ای، برو با فرشته‌ها زندگی کن و اگر تحمل این دو را نداری، برو کنج انزوایی انتخاب کن؛ همین!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهاردهم، دقیقه ۱۵:۱۳، برداشت آزاد
ملّا شدن چه آسان
تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری
+نوشته شده در پنجشنبه ۳۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۴ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به زیارتنامه امام خمینی

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقال زیارتنامه تا انقراض عالم

من بچهّ‌ای شاید ده ساله بودم. مرحوم پدرم مرا به حضرت عبدالعظیم برد که بعضی جمعه‌ها جزو تفریحات ما بود. در یکی از اتاق‌ها زیارتنامه‌ای دیدم که پای آن نوشته بود: انتقال این زیارتنامه از این اتاق به اتاق دیگر تا انقراض عالم جایز نیست! من آن موقع معنای انقراض عالم را نمی‌فهمیدم. بعد از انقلاب ظرف این چهل سال، یک بار دیگر اتفاق افتاد و من به حضرت عبدالعظیم رفتم. خیلی کنجکاور بودم که ببینم زیارتنامه هست یا نه؛ دیدم اصلأ اتاق عوض شده است. 
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، ساعت ۰۱:۱۵:۴۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به زیارت عاشورا

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به حدیث کساء

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

انتقاد به مکاسب مرحوم شیخ انصاری

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۴ ق.ظ توسط اشرفی  

معاویه سرحلقه لعن بود

ما لعنت نمی‌فرستیم؛ اما اگر بخواهیم لعنت بفرستیم باید به معاویه بفرستیم که سرحلقه بود. معاویه باب لعن را باز کرد و دیگران هم یاد گرفتند. او بود که باب لعن امام علی را باز کرد و به مردم و واعظان و وعّاظ السلاطین گفت بر منابر علی را لعن کنید و به او دشنام دهید و او را بی حرمت کنید. آنگاه این لعن و مقابله به مثل ادامه یافت و متأسفانه در میان ما باقی ماند. من نمی‌گویم اهل سنّت این کار را نکردند. در آنجا هم وقتی به رافضیان و شیعیان می‌رسند خذَلهم الله و امثال آن می‌گویند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۵۴:۳۸، برداشت آزاد
بدعت لعن
مقابله به مثل در اهانت
سخن غزالی در لعن بر یزید
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

عدم جواز غیبت مخالف

مرحوم آیت الله غروی که در اصفهان بود و چند سال پیش فوت کرد، کتابی دارد به نام  "فقه استدلالی" در آن کتاب غیبت جواز مخالف را به شدت مورد انکار قرار داده و فرموده این سخنان نارواست.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۵۳:۳۴، برداشت آزاد
آیا غیبت مخالف جایز است؟
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۳ ق.ظ توسط اشرفی  

آیا غیبت مخالف جایز است؟

+نوشته شده در چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۲ ق.ظ توسط اشرفی  

خوراک زبان

خواجه‌ای به غلام خود گفت امروز بهترین غذا را برایم بیاور! غلام برای او خوراک زبان تهیه کرد. روز دیگر گفت: امروز بدترین عذا را بیاور! باز هم خوراک زبان تهیه کرد. پرسید: چرا؟ گفت: زبان هم بهترین است هم بدترین؛ هم به بهشت می‌برد هم به جهنم!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۲۴:۴۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

سخن گفت و دشمن بدانست و دوست

که در مصر نادان تر از وی هم اوست [سعدی]
در مصر مردی خوب روی ژنده پوشی بود که خلایق به او اعتقاد داشتند و به او تبرک می‌جستند. با خود اندیشید بهتر است سخن بگویم تا مردم بدانند که من دانشمندم! دهن باز کرد و جهل خود نشان داد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سیزدهم، دقیقه ۱۶:۳۷، برداشت آزاد
اگر عالمی هیبت خود مبر
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۲۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تبریک تولد سروش

مجری: امشب شب تولّد آقای دکتر سروش است، دوستان کیکی تدارک دیدند.
سروش: خیلی ممنونم، سوپرایز شدیم، متشکرم از شما؛ روی کیک چه نوشتید؟ باید نوشته باشید:
ای که هفتاد[پنجاه] رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی [سعدی]
خیلی ممنونم از شما و از همۀ دوستان و عزیزانی که چنین تدارکی دیدند. امیدوارم که روزهای همۀ شما تولّدی از نو باشد. این هم که به من تبریک می‌گویید در واقع تبریک نیست هشدار و بیدارباشی است که من به عمر گذشته بیندیشم و پیش رو را در نظر داشته باشم. ممنونم؛ چه عرض کنم؟ فقط باید تشکر کنم. کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را؛ شیرین کام باشید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، ساعت ۰۱:۱۱:۴۷، برداشت آزاد [اینجا]
پاسخ سروش به تبریک تولد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۵ ب.ظ توسط اشرفی  

آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد

عارفان جمع نکردند و پریشانی نیست [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۴۸:۱۴، برداشت آزاد
خواهم آن عشق که هستی ز سر ما ببرد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

هر آن کس که دندان دهد نان دهد

این توصیه از سعدی پذیرفتنی نیست. دندان را طبیعت در اختیار ما قرار داده ولی نان را البته مقدماتش را و مواد اولیه‌اش را در اختیار ما قرار داده اما کشف و پروردن و پختن و مصرف کردن به عهدۀ آدمیان است. البته در مورد حیوانات ماجرا متفاوت است. ممکن است بپرسید چرا خداوند به بعضی نان می‌دهد به بعضی نمی‌دهد؟ من نمی‌دانم؛ ولی قاعدۀ طبیعت این است. حکایتی است که به عدل الهی و مسئلۀ شرور برمی‌گردد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۴:۴۷، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۵ ب.ظ توسط اشرفی  

رزق مقسوم

سخنی از پیشوایان دین است که فرموده‌اند: رزق آدمی ثابت است. در نهج البلاغه به صراحت آمده است. در قرآن هم رزق مقسوم آمده است. کأنّه از یک مجموعه قطعاتی را برداشتند و به این و آن داده‌اند. معنای این رزق ثابت چیست؟ به شرط اینکه ما این روایت را موثّق بدانیم، باید مفهوم جامع رزق را باید در نظر بگیریم. واقع مطلب این است که ما در زندگی رزقی را می‌دهیم تا رزق دیگری بگیریم. عمر را می‌دهیم تا مال به دست بیاوریم، تا علم به دست بیاوریم. گاهی هم رزقی را می‌دهیم اما متاسفأنه چیزی نمی‌گیریم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۱:۴۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

رزق چیست؟

نزدیک سی سال پیش من وقتی که نامۀ امام علی به امام حسن را شرح می‌کردم، بحث رزق را در کتاب حکمت و معیشت آوردم. اکنون هم به اختصار عرض می‌کنم. رزق مجموع داشته‌های آدمی است. فقط خورد و خوراک و مال و درآمد و ثروت نیست. هرچه دارید رزق است. عمر بلند رزق است، عمرکوتاه هم رزق است، کسی که عمرش کوتاه است، رزق او کمتر است. دوستان خوب، علم و دانش، عقل، زیرکی، دانایی، هوشیاری، روح سالم، بدن سالم، همۀ اینها رزق است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۲۸:۴۵، برداشت آزاد
علم پزشکی رزق است
+نوشته شده در سه شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

کاسه و شانه حضرت عیسی

ور نبوَد مشرَبه از زرِ ناب/ با دو کفِ دست، توان خورد آب
شانهٔ عاج، ار نبوَد بهر ریش/ شانه توان کرد به انگشت خویش [شیخ بهایی]
غزالی می‌گوید: حضرت عیسی جز کاسه و شانه چیزی نداشت. از خانه بیرون آمد دید کسی با انگشت ریش خود را شانه می‎کند، حضرت شانه را دور انداخت. دید کسی با دست خود آب می‌خورد کاسه را دور انداخت. [کیمیای سعادت]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۵۶:۲۰، برداشت آزاد
پهلوی عیسی نشینم بعد از این
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

علم پزشکی رزق است

برای دانشجویان رشته پزشکی دانشگاه مشهد سخنرانی می‌کردم. گفتم پزشکان جوانی که فارغ‌ التحصیل شده‌اید! شما تا الان رزق بسیار کلانی خورده‌اید، چون دانشمند شده‌اید. بعد از این اگر زندگی شما چندان هم مرفه نبود گله نکنید چون گاهی توقع انسان این است که به سبب زحمتی که کشیدم و درس زیادی که خواندم باید زندگی بهتری داشته باشم. این غلط است. البته زندگی شما خوب خواهد شد اما شما چنین توقعی نداشته باشید چون علم، رزقی بود که شما خوردید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۱۹:۴۲، برداشت آزاد
رزق چیست؟
علم الادیان و علم الابدان
سفارش زکریای رازی به دانشجویان پزشکی
حق تألیف
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

قناعت توانگر کند مرد را

خبر کن حریص جهانگرد را [سعدی]
حریصی که در جهان می‌گردد تا منافع بیشتری به دست آورد. روزگاری را به خاطر بیاورید که جهانگردی هرگز به آسانی امروز نبود. سوار بر کشتی نا امن شدن، بر دریای مواج نشستن، از ساحل دور افتادن، گاه غرق شدن و خوراک حیوانات وحشی شدن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه یازدهم، دقیقه ۱۰:۳۰، برداشت آزاد
گفت چشم تنگ دنیادوست را
هر که آنجا نشیند که خواهد
غذای عنکبوت و مگس
+نوشته شده در دوشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ربی اکرمن... ربی اهانن

فامّا الْانسانُ اذا ما ابْتلاهُ ربُّه فاَکرمَهُ و نعَّمهُ فیقولُ ربّی اکرمنِ (فجر ۱۵)
وَ امّا إذا مَا ابْتَلاهُ فَقدرَ عَليْهِ رزقَهُ فيقُولُ ربّی أهانَنِ (فجر ۱۶)
اشتباه انسان در تعیین مصداق است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۵۵:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۵۳ ق.ظ توسط اشرفی  

امور تغییرناپذیر کدام است؟

در مسائل فلسفی بیان قضایای شرطی راحت است اما بیان مصادیق آن سخت است. مثلا می‎گوییم اگر چیزی تغییرناپذیر است در مقابل آن رضایت دهیم و تسلیم شویم و اگر چیزی تغییرپذیر است بکوشیم تغییر دهیم. در اینجا تعیین مصداق مشکل است که چه چیزهایی تغییرپذیر هستند و بالعکس؛ قوانین تغییرناپذیر جهان مانند قانون جاذبه، قانون گازها، قانون مایعات، قانون جامدات، قانون الکتریسیته و امثال آن است که اصل این قواتین تغییرناپذیرند، مگر اینکه قانونی را با قانون دیگر ترکیب کنیم و قانون نویی را کشف کنیم.
بیاییم سراغ جامعه و تاریخ و خویشتن؛ آیا در تاریخ باید قائل به جبر و ضرورت بود؟ یعنی آنچه در تاریخ رخ داده به ضرورت است یا می‌توانست به شکل دیگری رخ بدهد. درجامعه چه؟ آیا فقر و غنا تغییرپذیرند یا نه؟
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۴۸:۲۰، برداشت آزاد
ارسطو چگونه شاگرد افلاطون شد؟
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است
طبیعت بر تربیت مقدم است
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۱۷ ق.ظ توسط اشرفی  

چتر پوپر

پوپر خیلی مخالف مارکسیسم بود چون مارکسیست می‌خواست چیزی را تغییر بدهد که تغییرناپذیر بود. لذا ناکام ماند. می‌گفتند ما می‌خواهیم انسان نوین به وجود بیاوریم. پوپر معتقد بود که اینها هوس باطل کرده‌اند. می‌گفت: این کار نشدنی است. هنوز در قید حیات بود که شوروی فرو ریخت. پوپر می‌گوید وقتی باران می‌آید چتر برداریم. دنبال حل ریشه‌ای مسئله نباشیم. البته امور جهان به دو بخش تغییرپذیر و تغییرناپذیر تقسیم می‌شود که رضا و تسلیم در امور تغییرناپذیر است. ما در مقابل امور تغییرپذیر رضا و تسلیم نداریم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۴۳:۱۵، برداشت آزاد
آیا تمام دعاها مستجاب نمی‌شوند؟
خصلت خوبان نگیرد هر که بنیادش بد است
+نوشته شده در یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۴۴ ق.ظ توسط اشرفی  

خصلت خوبان نگیرد هر که بنیادش بد است

تربیت نا اهل را چون گردَگان بر گنبد است [سعدی]
سعدی می‌گوید ما نباید با عالَم درافتیم باید قبول کنیم که بنیاد بد تربیت نمی‌شود. ما امروز به جای بنیاد می‌گوییم ژن؛ ممکن است در آینده ژن بد هم تغییرپذیر باشد آنگاه بنیاد آدم بد را خوب کنند و تربیت شود. پس بحث رضا و تسلیمی که سعدی در اینحا مطرح می‌کند باید محدود شود و بگوییم این رضایت در مقابل تغییرناپذیرها است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۳۹:۵۰، برداشت آزاد
امور تغییرناپذیر کدام است؟
طبیعت بر تربیت مقدم است
آرزوهای دست نیافتنی
+نوشته شده در شنبه ۲۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۳۳ ب.ظ توسط اشرفی  

مکتب تشبیه و تنزیه

در مکاتب و مدارس کلامی اسلامی دو مکتب وجود داشت. یکی مکتب تشبیه و دیگری مکتب تنزیه؛ تشبیه یعنی خدا را در جامۀ آدمیان دیدن و او را مانند آدمیان تصویر و توصیف کردن است. تنزیه یعنی خدا را منزه و برتر از وصف دانستن است. این همان الله اکبر است. زبان برای توصیف خداوند قاصر است چون زبان در خور ماست نه در خور خداوند؛ و چون صفات خداوند به نحو مجاز است، گفته‌اند برای وصف او باید ابتدای هر جمله یک گویی بگذارید. خداوند گویی رحیم است. و چون زبان در وصف خدا قاصر است،
هر چه گویی ای دم هستی از آن، پردۀ دیگر بر او بستی بدان
بنابراین شناخت خداوند انسان را ارتفاع می‌دهد، از اوصاف عبور می‌دهد و به مرحلۀ حیرت می‌رساند.
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۹:۳۶، برداشت آزاد
حیرت چیست؟
کاشکی هستی زبانی داشتی
تشبیه و تنزیه در داستان موسی و شبان
ای برون از وهم و قال و قیل من
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

گویی خداوند رحیم است

زبان برای توصیف خداوند قاصر است چون زبان در خور ماست نه در خور خداوند؛ و چون صفات خداوند به نحو مجاز است، گفته‌اند برای وصف او باید ابتدای هر جمله یک گویی بگذارید. خداوند گویی رحیم است.
هر چه گویی ای دم هستی از آن/ پردۀ دیگر بر او بستی بدان
بنابراین، شناخت خداوند انسان را ارتفاع می‌دهد، از اوصاف عبور می‌دهد و به مرحلۀ حیرت می‌رساند.
سروش، دین شناسی مولوی، جلسه دوازدهم، دقیقه ۳۹:۳۶، برداشت آزاد
گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد/ گر گویمت که سروی سرو اینچنین نباشد [اینجا]
ای برون از وهم و قال و قیل من
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۵۹ ق.ظ توسط اشرفی  

قدرت ماکیاولی

ماکیاوِلی Machiavelli فیلسوف مدرن سیاست است. تئوری او این است که قدرت بر اثر دو عامل به دست می‌آید: یکی همت و دیگری اقبال؛ خیلی‌ها بودند که همت ورزیدند، کوشش کردند اما به جایی نرسیدند. اقبال هم همان چیزی است که می‌گویند با بعضی همراه است با بعضی نیست. به زبان غیر دینی بخت و اقبال است. به زبان دینی قسمت و تقدیر و خواست خداوند است.
به دو چیز گیرند مر مملکت را/ یکی پرنیانی یکی زعفرانی [فردوسی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دهم، دقیقه ۱۷:۱۴، برداشت آزاد
روزی که ما زور داشتیم
آهن باش تا نان داشته باشی
حکومت دینی ماکیاولی
هر که بی زور است ذلیل باشد
+نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی  

پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد

پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد/ دود و گندی آمد از اهل حسد
من نمی‌رنجم ازین لیک این لگد/ خاطر ساده‌دلی را پی کند [مولوی]
مولوی می‎گوید: هنوز این قصه تمام نشده، عده‌ای حسادت می‌کنند. من ناراحت نمی‌شوم ولی این باعث گمراهی دیگران می‌شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۳۷:۰۰، برداشت آزاد
گویند به بلاساقون ترکی دو کمان دارد
آیا امام می‌تواند بی تفاوت باشد؟
صفیه همسر من است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

دل آزرده را سخت باشد سخن

دل آزرده را سخت باشد سخُن/چو خصمت بیفتاد سستی مکن
چو دستت رسد مغز دشمن برآر/که فرصت فرو شوید از دل غبار [سعدی]
این فلسفۀ سعدی است. می‌گوید: آنجا که زورتان نمی‌رسد، کوتاه بیایید؛ اما همین که دستتان به دشمن ضعیف رسید، مغزش را درآورید. بارها در گلستان و بوستان تکرار کرده است. احتمالا اشاره به پادشاهان و اتابکان زمان خود دارد. اینها در واقع با مغولان نجنگیدند چون توانایی نداشتند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۳۷:۰۰، برداشت آزاد
ناسزایی را که بینی بخت یار
یکی را که دیدی تو در جنگ پشت
ندانست سالار خود را سپاس
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۱ ب.ظ توسط اشرفی  

نزاع در قصص العلماء

قریب ۱۵۰ سال پیش، کتاب قصص العلماء را عالمی که در نجف زندگی می‎کرد نوشته که حاوی نکات زیبایی است. از جمله نزاع‌هایی که فقها در مجلس درس می‌کردند و آنگاه سوالاتی که شاگردان می‌کردند و بعضی از علما که بسیار تندخو بودند جواب‌های درشتی به شاگردان می‌دادند. حتی در مواردی شاگردان را دنبال می‌کردند، بعد از مدتی استاد می‌گفت: خشم من فرو نشست؛ حالا برگردیم سر درس!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۲۲:۲۵، برداشت آزاد
مراجعه شود به احوال آحوند ملا آقای دربندی با استنادش شریف العلماء [۱۰۷]
خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر
تقوای مقدس اردبیلی
اختلاف سه قسم است
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان

چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار، خونین؛ دهن از امید خندان...
سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد
ز مُعَربِدان و مستان و معاشران و رندان
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
که خلاص، بی تو بند است و حیات، بی تو زندان
اگرم نمی‌پسندی مدهم به دست دشمن
که من از تو برنگردم به جفای ناپسندان
نفسی بیا و بنشین سخنی بگوی و بشنو
که قیامت است چندان سخن از دهان خندان
اگر این شکر ببینند محدثان شیرین
همه دست‌ها بخایند چو نیشکر به دندان [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه نهم، دقیقه ۱، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۰ ب.ظ توسط اشرفی  

شبی دود خلق آتشی برفروخت

شنیدم که بغداد نیمی بسوخت [سعدی]
اصل داستان از یک صوفی است که سعدی به این شکل سروده است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۲۷:۲۰، برداشت آزاد
استغفار سری سقطی
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۰ ب.ظ توسط اشرفی  

قدیمان خود را بیفزای قدر

قدیمان خود را بیفزای قدر/ که هرگز نیاید ز پرورده غدر
چو خدمتگزاریت گردد کهُن/ حق سالیانش فرامش مکن
گر او را هَرم[پیری] دست خدمت ببست/ تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور دم در کشید/ چو خسرو به رسمش قلم در کشید [سعدی]
دقیقاً حقوق بازنشستگی را می‌گوید. رسم یعنی حقوق؛ به مواجب ماهیانه رسوم می‌گفتند. شاپور پسر خسرو بود. به خسرو نامه‌ای نوشت که جوانی‌ام را خرج تو کردم حالا وقت پیری فراموشم نکن! اما زمانی مرد که خسرو مواجبش را قطع کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۵۴:۵۵، برداشت آزاد
در اسلام بازنشستگی نداریم
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۵۲ ب.ظ توسط اشرفی  

استغفار سری سقطی

سَری سَقَطی، شاگرد معروف کرخی و دایی جنید بغدادی بود. گفت: سی سال است که از یک شکر گفتن استغفار می‌کنم. گفتند: چگونه؟ گفت: بازار بغداد سوخت اما دکان من نسوخت؛ گفتم: الحمدلله که دکان من نسوخت. اکنون از شرم آنکه خود را بهتر از برادران مسلمان خواستم و دنیا را حمد گفتم، استغفار می‌کنم.
تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری [اینجا]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۲۸:۲۱، برداشت آزاد
سری سقطی
شبی دود خلق آتشی برفروخت
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بگفت این قدر ستر و آسایش است

وز این بگذری زیب و آرایش است [سعدی]
فرماندۀ دادگری بود که هردو روی لباس او آستر بود. یعنی لباس ساده‌ای داشت. کسی گفت از پارچه‌های گران‌قیمت لباس بدوز! گفت این لباس برای من ستر و آسایش است بیشتر از این زر و زینت است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، ساعت ۰۱:۱۲:۱۲، برداشت آزاد
روزی صد درم سنگ
+نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۴۹ ق.ظ توسط اشرفی  

سگی پای صحرانشینی گزید

سگی پای صحرانشینی گزید/به خشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد/به خیل اندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود/که آخر تو را نیز دندان نبود؟ [سعدی]
این منطق کودکانه است که اگر سگی تو را گاز گرفت تو هم سگ را گاز بگیر!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هشتم، دقیقه ۴۳:۳۰، برداشت آزاد
اگر نادان به وحشت سخت گوید
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۱ ب.ظ توسط اشرفی  

و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما

جاهل در قران به معنای نادان نیست جاهل یعنی آدمی که خویشتن دار نیست؛ جوش می‌آورد؛ عصبانی می‌شود؛ سخنان ناروا می‌گوید و از او رفتار ناپسند سرمی‌زند. جهل تقریباً در مقابل حلم است آدم حلیم یعنی کسی که تلخی‌ها را فرو می‌خورد و صبوری می‌ورزد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هشتم، دقیقه ۱۲:۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

حضرت زهرا سلام الله علیها

احادیث فاطمه زهرا سلام الله علیها
چگونه از حضرت زهرا الگو بگیریم؟
خامنه‌ای، روز ولادت حضرت زهرا
شریعتی، فاطمه فاطمه است
چرا ابوبکر فدک را پس نداد؟
فدك يعنی حكومت خاورمیانه
اختيارات پيامبر در فدك
بخشش فدك
گواهی امام علی و ام ايمن برای فدك
بخشش فدك درون خانوادگی بود
استدلال حكومت در تصرف فدك
می‌خواهم از آب چشمه فاطمه بخورم
تلاوت قرآن فضّه نوبیه
فضّه نوبیه
گریه و خندۀ فاطمه (س)
ودیعۀ رسول اکرم نزد فاطمۀ زهرا
چرا پیامبر فدک را به دخترش بخشید؟
كوثر
هو ؟
عمر درب خانه را آتش زد
شهادت حضرت فاطمه به روایت امام صادق
وصیت حضرت زهرا (س)
علی با مه سخن می‌گوید امشب
خطبه حضرت فاطمه صغری(س)
ناله‌ی فاطمه(س)
سحرخیزی فاطمه(س)
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
بالاترین فضیلت حضرت زهرا (س)
مصحف حضرت فاطمه سلام الله علیها
انّا اعطیناک‌ الکوثر
ایام فاطمیه
فاطمه فاطمه است
پیامبر خون قاتل فرزند دخترش زينب را مباح کرد
حضرت زهرا صدیقۀ کبری است
عطیۀ زهرا سلام الله علیها
عالمى از غم او محزون شد
نود و پنج روز از مرگ پدر گذشت
الگوی احساس مسئولیت حضرت زهرا
الگوی همسرداری حضرت زهرا
الگوی سخنرانی حضرت زهرا
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۴:۵۴ ب.ظ توسط اشرفی  

شک پطرس

یکی از معجزات عیسی(ع) این بود که روی آب راه می‌رفت. پطرس که از صحابی بزرگ عیسی بود وقتی خود را برای همراهی با حضرت از کشتی به دریا افکند بعد از مدتی احساس کرد دارد غرق می‌شود. حضرت دست او را گرفت و گفت چرا شک آوردی؟ اگر یقین داشتی، همچنان روی آب باقی می‌ماندی!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۰۱:۱۱:۰۰، برداشت آزاد
پرده شک را برانداز از میان
استجابت دعای موحّد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲ ق.ظ توسط اشرفی  

علاقه سلطان محمود غزنوی به ایاز

+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۵ ق.ظ توسط اشرفی  

آن یار نکوی من بگرفت گلوی من

گفتا که چه می‌خواهی گفتم که همین خواهم [مولوی]
شما اگر عاشق خدا بشوید این همان پاداش است. فکر نکنید بعدا چیزی باید به شما بدهند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۴۲:۵۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی  

معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم

پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم [سعدی]
سعدی شاگرد نظامیه در بغداد بود که غزالی یکی دو قرن قبل از سعدی استاد آنجا بود. بنابراین سعدی در کلاس او نشسته و از آرای او تغذیه می‌کرد که یکی از آنها در باب عشق است. سعدی در باب عشق شاگرد ناجنس و فرزند نااهل غزالی بود. چون غزالی واقعاً عشق‌ناشناسانه سخنانی دارد. می‌گفت: عشق فقط شهوت است. البته برای سعدی و حافظ چیز دیگری بود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۲۵:۳۵، برداشت آزاد
خاطرات ایام تحصیل
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل

صحبتش موهبتی دان و شدن اِنعامی [حافظ]
حافظ سحرخیز بود اما با روزه و ماه رمضان میانۀ خوبی نداشت. می‌گفت:
آمدن موهبتی دان و شدن انعامی! آمدنش بد نیست و رفتنش بهتر است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۲۱:۳۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

در شعر مپیچ و در فن او

چون اکذب اوست احسن او [نظامی]
شاعری عرصۀ خیال پروری است به قول نظامی عرصۀ دروغگویی است. هر چه دروغ‌تر باشد زیباتر است.  منظور از دروغ در اینجا همین تخیّل خلّاق را به کار گرفتن و خارج از دایرۀ واقعیات سخن گفتن و عالمی را آفریدن است که درعالم واقعی وجود ندارد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۱۰:۱۷، برداشت آزاد
شعر و فلسفه در نگاه علامه طباطبایی
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ترسم ار خامش کنم آن آفتاب

از سوی دیگر بدراند حجاب [مولوی]
مولوی با اینکه ۶۰ هزار بیت سرود اما نام خودش را خاموش گذاشت و به خاموش تخلص می‌کرد. می‌گفت نمی‌خواهم همۀ حرف‌هایم را بزنم البته اگر این حرف ها را هم نزنم، هجوم آن معانی که در ذهن من است، چنان مرا تحت فشار قرار می‌دهد که وقت دیگر به نحو دیگر زبانم باز می‌شود آنگاه اسراری فاش می‌شود که نمی‌خواهم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه هفتم، دقیقه ۰۷:۰۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۳۳ ق.ظ توسط اشرفی  

مقامات مردان به مردی شنو

مقامات مردان به مردی شنو/ نه از سعدی، از سهروردی شنو
مرا شیخِ دانایِ مرشد شهاب/ دو اندرز فرمود بر روی آب
یکی آنکه در نفس خودبین نباش/ دگر آنکه در جمع بدبین نباش
این شهاب الدین سهروردی در همۀ نسخ بوستان نیامده است. مرحوم ممحمدعلی فروغی در حاشیه آورده است. مرحوم یوسفی هم از قول فروغی نقل کرده اما چندان اعتنایی نکرده است. البته اشعار خیلی سعدی‌وار است. ما چندتا سهروردی داریم که ایرانی و اهل زنجان هستند. سهرود همان سرخ ورد به معنای گل سرخ، یکی از دهات زنجان است. یک شهاب الدین عمر داریم که در قرن هفتم می‌زیست و هم‌عصر با سعدی بود. و صاحب مقاماتی در نزد خلفا بوده و خود صاحب خانقاه بزرگی در بغداد بود کتاب مهم و مشهوری هم به نام عوارف المعارف از او به جا مانده که جزو کتاب‎های درسی صوفیان در خانقاه بود. از لحاظ تاریخی اشکالی ندارد که بگوییم سعدی با او ملاقات داشته اما گاهی هم سعدی برای اینکه حرف خودش را بزند، قصه‌ای را می‌سازد و حرفی را بر زبان کسی می‌گذارد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۴۴:۲۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۱۲ ق.ظ توسط اشرفی  

ماییم که از پادشهان باج گرفتیم

ادیب الممالک فراهانی ابتدا شکوه پیشین اسلام را بیان می‌کند.
ماییم که از پادشهان باج گرفتیم/ زان پس که از ایشان کمر و تاج گرفتیم
تا به غم‌نامه می‌رسد:
افسوس که این مزرعه را آب گرفته/ دهقان مصیبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ می‌ ناب گرفته/ وز سوزش تب پیکرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته/ چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته [اینجا]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱۸:۰۸، برداشت آزاد
شکوفایی در قرن چهارم هجری
روزی که ما زور داشتیم
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۲ ب.ظ توسط اشرفی  

با ابرهه گو خیره به تعجیل نیاید

با ابرهه گو خیره به تعجیل نیاید/کاری که تو می‌خواهی از پیل نیاید
رو تا به سرت جیش ابابیل نیاید/ بر فرق تو و قوم تو سِجّیل نیاید [اینجا]
بهانه ابرهه در روز اول محرم
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱۷:۴۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۶ ب.ظ توسط اشرفی  

دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت

که دوشم قدر بود امروز نوروز [سعدی]
ضمن اینکه امروز اول اردیبهشت و روز سعدی است، بین دو مناسبت بزرگ هم قرار داریم. هفته پیشین ولادت امام علی و هفته پیش رو بیست و هفت رجب مبعث پیامبر بزرگوار اسلام است.  به یاد سعدی می‌افتم که می‌گفت:
دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت/ که دوشم قدر بود امروز نوروز
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۳:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

گفت با درویش روزی یک خسی

گفت با درویش روزی یک خسی/که تو را این‌جا نمی‌داند کسی
گفت او گر می‌نداند عامیم/خویش را من نیک می‌دانم کیم
وای اگر بر عکس بودی درد و ریش/او بدی بینای من من کور خویش [مولوی]
لباس انیشتین
گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۹ ق.ظ توسط اشرفی  

روز سعدی

روز اول اردیبهشت است و امروز به نام سعدی نامگذاری شده است. البته روز تولد سعدی نیست. شما حتی سال تولد سعدی را هم نمی‌دانید چه جای آنکه روز آن را بدانید. اما به نام سعدی نامگذاری شده است و چه نامگذاری میمون و همایونی است. خود سعدی امروز را بسیار دوست داشت حتی در ابتدای گلستان از اردیبهشت یاد می‌کند گویی آغاز نگارش گلستان هم بوده است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه ششم، دقیقه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۴۶ ق.ظ توسط اشرفی  

بگفتیم در باب احسان بسی

ولیکِن نه شرط است با هر کسی...
بر انداز بیخی که خار آورد/ درختی بپرور که بار آورد [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، ساعت ۰۱:۰۶، برداشت آزاد
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۰ ق.ظ توسط اشرفی  

در خاک بیلقان برسیدم به عابدی

در خاک بیلَقان برسیدم به عابدی/گفتم مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمّل کن ای فقیه/یا هر چه خوانده‌ای همه در زیر خاک کن [سعدی]
مثل خاکی که رویش پا می‌گذارند تحمل کن! تعدیلی که سعدی در اینجا دارد فوق العاده است. وقتی می‌گویند تحمل جفای خلق باید کرد، منظور تحمل جفای زیردستان است. آنان‌که ناتوان فکری یا بدنی یا مستضعف‌اند. والا اگر ظالم و زبردست را تحمل کنید آنگاه ستمکاری بوَد بر گوسپندان!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، ساعت ۰۱:۰۴، برداشت آزاد
بگفتیم در باب احسان بسی
تحمّل جفای زیردست
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۵۱ ق.ظ توسط اشرفی  

بگیر ای جوان دست درویش پیر

نه خود را بیفکن که دستم بگیر [سعدی]
لذّت کرام و لئام
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۵۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

به امید ما کلبه اینجا گرفت

نه مردی بود نفع از او وا گرفت [سعدی]
بزارید وقتی زنی پیش شوی/که دیگر مخر نان ز بقال کوی
به بازار گندم فروشان گرای/که این جو فروشی است گندم‌نمای...
به دلداری آن مرد صاحب نیاز/به زن گفت کای روشنایی، بساز
به امید ما کلبه اینجا گرفت/نه مردی بود نفع از او وا گرفت [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۴۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در دوشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۱ ق.ظ توسط اشرفی  

نشان مرد خدا عاشقی است با خود دار

که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم [سعدی]
انسانم آرزوست
چرا سخن سلف نافع تر است؟
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۳۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

بدی را بدی سهل باشد جزا

اگر مردی احسن الی من اسا [سعدی]
اِدفَع بالّتی هی احسنُ السّيِّئةَ
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۲۵، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

عدل و احسان در بوستان

سعدی نهایت هوشمندی و زیرکی را به‌خرج داده است که پس از باب اول که در واقع عدل است، باب دوم را در باب احسان قرار داده است. در قرآن است که إِنَّ اللّٰهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰان پس معلوم می‌شود که عدل و احسان دو چیز هستند؛ و البته احسان برتر از عدل است برای اینکه عدل دادن حق و گرفتن حق است اما احسان دادن بیش از استحقاق یا صرف‌نظر کردن از حقوق خویشتن است. عدل همان قانون است و سعدی چنان که خواهم خواند به درستی توضیح می دهد که وقتی که پای قانون در میان است بخشش و احسان نداریم اگر در قوه قضاییه در دادگاه کسی محکوم می‌شود قاضی حق ندارد به او احسان کند باید به مقتضای عدالت رفتار کند اگر حقی از حقوق جامعه را ضایع کرده باید خسارتش را هم بپردازد اما شما در روابط فردی خود می‌توانید محسن باشید اهل احسان باشید و از حق خود بگذرید. البته جامعه با اینگونه عمل کردن سختگیرانه نمی‌چرخد آدمیت به چیزی بیش از عدالت احتیاج دارد که اسمش احسان است یا کرم است یا جود است و اسم های دیگری که می‌توان برای آن پیدا کرد و اینجاست که در واقع آدم، آدمیت خودش رو به خوبی نشان می‌دهد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۱۷، برداشت آزاد
عدل بهتر است یا جود؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۵۵ ب.ظ توسط اشرفی  

تو بر تخت سلطانی خویش باش

به اخلاق پاکیزه درویش باش [سعدی]
تُکْلِه از حاکمان و اتابکان خوشنام بود. زمانی که بر تخت زنگی نشست، یکی دو سال بیشتر حکمرانی نکرد. آنگاه به فکر افتاد که دست از حکمرانی و عمارت بکشد و به کنجی و صومعه‌ای پناه ببرد و مشغول عبادت بشود. این فکر را با حکیمی درمیان نهاد، آن حکیم گفت:
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش!
این بیت اشکال دارد و آن این است که درویشی بر تخت پادشاهی یک تئوری است که در گذشته وجود داشته اما امروز خلایق مردم، فیلسوفان و حکیمان متوجه شده‌اند که وقتی شما قدرت تامه و کامله را در دست یک نفر بگذارید او دیگر نمی‌تواند درویش بماند. به همین سبب فیلسوفان و متفکران قائل به تفکیک قوا  شدند. قوه مقننه و قوه مجریه و قوه قضاییه عمدتاً به خاطر این بود که یک نفر هر چقدر درویش و اخلاقی و عادل و عالم باشد وقتی تمام قدرت‌ها در قبضه او قرار  گرفت آنگاه قدرت عدالت ورزیدن از او سلب می‌شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

عبادت به جز خدمت خلق نیست

تُکْلِه از حاکمان و اتابکان خوشنام بود. زمانی که بر تخت زنگی نشست، یکی دو سال بیشتر حکمرانی نکرد. آنگاه به فکر افتاد که دست از حکمرانی و عمارت بکشد و به کنجی و صومعه‌ای پناه ببرد و مشغول عبادت بشود. این فکر را با حکیمی درمیان نهاد، آن حکیم براشفت و به تندی گفت: عِبادتْ به جز خدمت خلق نیست!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه پنجم، دقیقه ۵، برداشت آزاد
انتقاد قرائتی به سعدی و مولوی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گناه کوچک برای دفع گناه بزرگ

حافظ ناقد جامعه دینی زمان خودش بود. خیلی جسورانه فتوا می‌داد به گناهان کوچک، به شرط اینکه گناهان بزرگ مرتکب نشود. این خلاصه اخلاق شناسی حافظ بود. می‌گفت مردم آزاری نکنید، بقیه تقریبا مُجاز است. اگر خواستید، می‌توانید در منزل یک پیمانه شراب بنوشید، مادامی که به دیگران رنجی نرسانید. ما در جامعۀ خود یک حافظ می‌خواهیم تا به مردم بگوید اخلاقی بودن فضولی کردن در کار مردم نیست. بدی‌ها درجات دارند. بدی‌های کوچک داریم، بدی‌های بزرگ داریم؛ به خاطر بدی بزرگ نکردن می‌توان از بدی کوچک چشم‌پوشی کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۵۰، برداشت آزاد
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ
بینهایت کوچک‌ها
آیا سیئات فردی حسنات جمعی‌اند؟
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۲۶ ب.ظ توسط اشرفی  

گاندی بدون خشونت مبارزه کرد

ما یک گاندی می‌خواهیم که به ما درس عدم خشونت بدهد. تمام توفیق گاندی این بود که بدون خشونت مبارزه می‌کرد و به قوم خودش آموخته بود که این مسیر، مسیر پیروزی است ولو اینکه به درازا بکشد. مهم‌تر از همه اینکه هر چیزی میوه‌ای مثل خودش می‌دهد. با خشونت، میوۀ خشونت می‌دهد؛ مهرورزی، میوۀ محبت می‌دهد. اینکه می‌گویند وسیله مهم نیست و هدف مهم است، اصلا حرف درستیی نیست. وسیله هدف را می‌زاید وسیله هدف را به شکل خود در می‌آورد و می‌آفریند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

بودجه بندی درآمد ماهانه

خانواده‌ها باید به فرزندان خود بودجه بندی درآمد ماهانه را آموزش دهند. چه مقدار خرج کتاب، فیلم، کمک به محرومان می‌شود. یک حساب و کتابی باید باشد تا فرزند شما بداند اینطور نیست که هر وقت چیزی زیاد آمد باید ببخشید. وقتی آمد یک چیزی از شما خواست شما باید بگویید این ماه نمی‌توانم بگیرم. باید بگویید این مقداری که باقی مانده سهمیۀ فرهنگی خانواده است یا سهمیۀ دیگران است که باید از مخارج ما خارج شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۴۱، برداشت آزاد
تربیت کودک فرضی روسو
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

جلسه‌ای با اساتید دانشگاه معارف اسلامی

من در مشهد تاریخ فلسفه درس می‌دادم. مرحوم دکتر خواجویان استاد تاریخ بود که هر دو هفته یک بار به مشهد پرواز داشت. یک شب آمد به من گفت معلمین دروس معارف می‌خواهند شما را ببیند و نشستی با هم داشته باشیم عموما هم روحانی بودند. در دانشگاه معارف اسلامی درس می‌دادند. شب جمعه‌ای بود؛ آمدند در یکی از دفاتر دانشگاه نشستیم؛ گفتند: برای موفقیت چه کار کنیم؟ گفتم دوستان عزیز! آیا شما بوستان سعدی را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم مثنوی را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم نهج البلاغه را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم تحف العقول را از اول تا آخر خوانده‌اید؟ گفتند نه؛ گفتم پس شما از من چه سؤالی می‎کنید؟ شما باید اینها را حفظ داشته باشید تا کلامتان شیرین شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه چهارم، دقیقه ۳۸، برداشت آزاد
انتقاد علامه تهرانی به شاهنامه
بیان قرآن در سخنرانی
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۳ ق.ظ توسط اشرفی  

عاشق گل دروغ می‌گوید

که تحمل نمی‌کند خارش [سعدی]
+نوشته شده در یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۱ ق.ظ توسط اشرفی  

رفتار شیراز در حمله مغول

البته بعدا مغولان شیراز را هم گرفتند اما بدون خونریزی؛ شاید هم به خاطر طبع شیرازی مردم شیراز بود که اینچنین توانستند نرم باشند یا بی‌حالی!! نشان بدهند. هر چه بود مغولان را جری نکردند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۴۳، برداشت آزاد
امام رضا لباس زنان را تحویل داد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۹ ب.ظ توسط اشرفی  

نکو بایدت نام و نیکی قبول

نکو دار بازارگان و رسول [سعدی]
باب اول بوستان در باب عدل و تدبیر و رای است. اگر می‌خواهی نام نیکو داشته باشی باید دو طایفه را نیکو بداری. یکی بازگانان، یکی سفیران؛ برای من روشن است که منظور سعدی در اینجا سلطان محمد خوارزمشاه است. مغولان تعداد ۴۵۰ بازرگانان را به ایران فرستادند؛ سلطان محمد، به اتهام اینکه جاسوس هستند، آنها را کشت و اموالشان را گرفت. جریان را به چنگیز خبر دادند. چنگیز تعدادی از رسولان یعنی سفیران خودش را به ایران فرستاد. از قضا این سفیران را هم آن حاکم مرزی کشت. این بهانه‌ای برای حملۀ چنگیز شد. جناب خوارزمشاه فرار کرد و مادرش سلطان خاتون اسیر و کنیز مغولان شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۳۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۱ ب.ظ توسط اشرفی  

شیر در تسخیر شیخ ابوالحسن خرقانی

مولوی دردفتر پنجم می‌گوید: یکی از افرادی که آوازۀ شیخ ابوالحسن خرقانی را شنیده بود از راه دوری به دیدن شیخ آمد. در زد اما شیخ در منزل نبود. همسر شیخ در را باز کرد و گفت چکار دارید؟ مرد گفت: برای دیدن جناب شیخ امدم. زن که دل پری از شیخ داشت عصبانی شد و گفت:
سبطی‌اند این قوم و گوساله‌پرست/ در چنین گاوی چه می‌مالند دست [مولوی]
هرچه دلش خواست به جناب شیخ گفت. مرد هم عصبانی شد و گفت:
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز/ هم تو سوزی هم سرت ای گَنده‌پوز [مولوی]
دعوا شد و جناب مسافر حرمت شیخ کرد و آمد از مردم سراغ شیخ را گرفت. گفتند: برای خارکنی و هیزم‌کشی به جنگل رفته است. این مرید هم به جنگل رفت؛ دید شیخ انبانی از هیزم بر پشت شیر نهاده خودش هم بر شیر سوار است و ماری را به شکل تازیانه به دست گرفته و می‌آید. جلو رفت، تعظیم کرد، دست شیخ را بوسید و پرسید:
چه کردی که درنده رام تو شد/ نگین سعادت به نام تو شد [سعدی]
شیخ گفت: از تحمل این زن!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۳۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۲۹ ب.ظ توسط اشرفی  

جهان بر سماع است و مستی و شور

و لیکن چه بیند در آیینه کور؟ [سعدی]
هرچه هست سعدی که فقیه نبود و فتوای فقهی هم نمی‌داد اما با درک انسانی خودش فهمیده بود که جهان بَر سماع است و مستی و شور!
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۲۰، برداشت آزاد
طرفه کوری دوربین تیزچشم
دینداری احساسی
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

حذف سماع و وجد از کتاب احیاءالعلوم

کتاب احیاءالعلوم غزالی را ملامحسن فیض کاشانی تحریر کرد و نام آن را المحجة البیضاء گذاشت. هفتاد درصد را احیاالعلوم و سی درصد آن را موافق اندیشه شیعی نگاشت. فیض کاشانی کتاب سماع و وجد را حذف کرد و فرمود: لانهما لیسا من مذهب اهل البیت! البته مرحوم تنکابنی در کتاب قصص العلما اورده ایشان سحرها که برای تهجد و نماز شب بر می‎خاست، باغی داشت بیرون کاشان و یک کنیزکی داشت که برای او موسیقی می‌نواخت و او با موسیقی نماز می‌خواند اما وقتی که نوبت به کتاب احیا العلوم رسید، باب وجد و سماع را حذف کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۲۰، برداشت آزاد
دینداری احساسی
موسیقی در تصوف و عرفان
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا لهو هم جد است؟

کتاب احیاءالعلوم غزالی ۴۰ باب دارد که یک بابش در بارۀ سَماع و وجد است که آن را هم جزو امور اخلاقی شمرده است. یعنی آدمیان برای اخلاقی‌تر شدن باید به وجد و سرور و سَماع بپردازند. در آنجا آن جملۀ مشهور را بیان می‌کند که لهو هم جدّ است یعنی گاهی زندگی را به امر غیر جدی اختصاص دادن خودش جدی است؛ چون آدمی را برای کارهای جدی آماده می‌کند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه سوم، دقیقه ۱۹، برداشت آزاد
می‌شمارم برگ‌های باغ را
لهو به معنای بازدارندگی است
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

لال شوم کور شوم کر شوم

لیک محال است که من خر شوم [اشرف الدین حسینی گیلانی]
دست مزن! چشم، ببستم دو دست/ راه مرو! چشم، دو پایم شکست
حرف مزن! قطع نمودم سخن/ نطق مکن! چشم، ببستم دهن
هیچ نفهم! این سخن عنوان مکن/ خواهش نافهمی انسان مکن
لال شوم، کور شوم، کر شوم/ لیک محال است که من خر شوم
علم مطلوب بالذات است
به خدا قاتل من دیده بینای من است
از بیم رقیب جست‌وجویت نکنم
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۳:۴۷ ب.ظ توسط اشرفی  

معراج پیامبر روحانی بود

پیامبر چند بار به معراج رفت. اوّلین بار در دومین سال بعثت بود. در همان سفر معراج بود که نماز به او تعلیم داده شد. بسیاری از صوَر و منازلی که در قرآن آمده در روز قیامت، همۀ اینها به صورت رؤیایی، تمثیلی و کشفی بر پیامبر  آشکار شد. عایشه می‌گفت پیامبر جایی نرفت؛ در منزل خوابیده بود. بوعلی سینا کتابی دارد به نام رساله معراجیه؛ که معراج پیامبر یک سفر فکری بود. اصلا گمان نکنید که از خانه بیرون آمد و سوار مرکبی شد که گفته‌اند آن مرکب دل دل یا بُراق بود و بعضی هم گفته‌اند براق مشتق از برق است؛ یعنی با سرعت نور حرکت می‌کرد. نه؛ اینها را کنار بگذارید. اصلا سفر، سفر فکری عقلانی روحی بود. پیامبر در درون سفر کرد و این عوالم در درون بر او منکشف شد. البته ما عادت داریم همه چیز را برای خود مصوّر و مخیّل کنیم. برای جبرئیل اوصاف یک پرنده را قائل می‌شویم و برای معراج، هواپیما و موشک را در نطر می‌گیریم. باید این فکرها را کنار بگذاریم. عالم معراج از جنس روح آدمی است نه از جنس جسم؛ کراتی مانند مریخ و مشتری جسمانی‌اند برای سفر به آنها باید مرکب مناسب آنها پیدا کنید اما عوالم ارواح و ملائک از جنس روح‌اند. با مرکب روح باید به آنجا سفر کرد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۰۱:۰۰، برداشت آزاد
اعتماد فیلسوف به مخبر صادق
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۸ ب.ظ توسط اشرفی  

اگر یک سر موی برتر پرم

فروغ تجلّی بسوزد پرم [سعدی]
در روایات هم آمده که لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ اگر به اندازۀ سرانگشت نزدیکتر شوم بالاهایم خواهد سوخت.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵۹:۱۲، برداشت آزاد
+نوشته شده در شنبه ۱۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۸ ب.ظ توسط اشرفی  

نقش جبرئیل در معراج پیامبر

در معراج پیامبر، به جای اینکه پیامبر تابع جبرئیل باشد جبرئیل تابع پیامبر بود. این همانی است که می‌گویند وحی تابع پیامبر بود نه پیامبر تابع وحی! و حبرئیل چنان که عارفان ما گفته‌اند همان عقل پیامبر بود. همان استعدادی بود که خداوند در پیامبر نهاده بود که گاهی به صورت ملک بر او مصوّر می‌شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵۸، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۵ ب.ظ توسط اشرفی  

آیا پیامبر جبرئیل را نازل می‌کرد؟

شبی برنشست از فلک درگذشت
به تمکین و جاه از ملک برگذشت [سعدی]
پیامبر با معارف خود امکان دیدن مشاهد و منازلی را داشت که جبرئیل نداشت. از اینجا باید نتیجه بگیریم اینکه ملاصدرا صراحتا می‌گوید فکر نکنید جبرئیل معلم پیامبر بود، برای اینکه اگر معلم بود همه جا پیامبر دنبال او می‌رفت اما پیامبر جایی رفت که جبرئیل نمی‌توانست برود. معنایش این است که پیامبر ازجبرئیل برتر بود و اصلا احتیاجی به جبرئیل نداشت. آن همراهی نخستین هم یک همراهی صوری بود. به همین جهت عده‌ای می‌گویند پیامبر جبرئیل را نازل می‌کرد نه اینکه جبرئیل بر پیامبر نازل می‌شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۴۳ ب.ظ توسط اشرفی  

بر احوال نابوده علمش بصیر

به اسرار ناگفته لطفش خبیر [سعدی]
سعدی در اینجا نکته‌ای می‌گوید که مربوط به علم کلام است.
از صفاتی که در قران برای خداوند آمده یکی بصیر و دیگری سمیع است. می‌شنود و می‌بیند.
از قدیم اختلافی میان متکلمان و مفسران بود که خداوند چگونه می‌بیند و چگونه می‌شنود در حالی که چشم و گوش ندارد. می‌گفتند دیدن وشنیدن خداوند به معنای عالم بودن اوست. یعنی خداوند عالم به مبصرات و مصنوعات است.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۲۷:۲۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۳ ب.ظ توسط اشرفی  

وگر دردهد یک صلای کرم

عزازیل گوید نصیبی برم [سعدی]
عزازیل نام شیطان است. می‌گوید وقتی خدا درِ کرم و احسان خود را باز کند، شیطان امیدوار می‌شود و می‌گوید نصیبی هم به من خواهد رسید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۲۷، برداشت آزاد
امیدبخش‌ترین آیه قرآن
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۵۱ ب.ظ توسط اشرفی  

نانش دهید و از ایمانش نپرسید

عارفان ما صفت الهی رزاق بودن را از او گرفته و تعمیم داده‌اند که همگان باید چنین باشند. وقتی درقبال گرسنه‌ای، دردمندی و محتاجی قرار می‌گیری سوال نکن که تو مسلمانی یا کافر؛ ابوالحسن خرقانی بر سردر خانه‌باغ خود نوشته بود: هرکس که به اینجا می‌آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۲۰، برداشت آزاد
در بیابان طلب گمشدگان را شفقت کن<پ
+نوشته شده در جمعه ۱۷ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۸ ق.ظ توسط اشرفی  

توصیه به حفظ اشعار سعدی

سفارش من و خواهش من به عزیزانی که در اینجا حاضرند و کسانی که صدای مرا می‌شنوند این است که قدری به حافظۀ خود فشار بیاورند و اشعار آن مرد بزرگ را حفظ کنند، زمزمه کنند، خوراک ذهن و شیرینی دهان خود قرار دهند و فرزندان خود را به این امر توصیه کنند. بعضی از پدر و مادرها از سر دلسوزیِ کاذب می‌گویند نباید به حافظۀ فرزندان فشار آورد؛ در صورتی که این صندوق آنقدر جا دارد که هر چه در آن بیانبارید فشاری وارد نمی‌شود. خودِ زیباییِ کلام هم کشش و جاذبه‌ای دارد که به حافظه خدمت می‌کند و از حافظۀ آدمی می‌آویزد، به همین سبب کار سهل‌تر می‌شود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه دوم، دقیقه ۵، برداشت آزاد
مختصرخوانی
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

مرا بوسه گفتا به تصحیف ده

که درویش را توشه از بوسه به [سعدی]
سعدی در شیراز با مولوی در قونیه همزمان بودند اما نمی‌دانیم یکدیگر را شناختند یا نشناختند. قصه‌های مشکوکی نقل کرده‌اند که البته نمی‌توان به آنها اعتماد کرد. سعدی در کتاب دوم بوستان، درباب احسان، داستانی آورده که چون در آن کلمۀ روم قرار دارد، پاره‌ای از نویسندگان معتقدند این داستان در باب ملاقات سعدی ومولوی است.
شنیدم که مردی است پاکیزه بوم/ شناسا و رهرو در اقصای روم
من و چند سیاح صحرانورد/برفتیم قاصد به دیدار مرد
سر و چشم هر یک ببوسید و دست/به تمکین و عزت نشاند و نشست...
به لطف و سخن گرم رو مرد بود/ولی دیگدانش عجب سرد بود
همه شب نبودش قرار و هجوع/ز تسبیح و تهلیل و ما را ز جوع
سحرگه میان بست و در باز کرد/همان لطف و پرسیدن آغاز کرد
یکی بد که شیرین و خوش طبع بود/که با ما مسافر در آن ربع بود
مرا بوسه گفتا به تصحیف ده/که درویش را توشه از بوسه به
به خدمت منه دست بر کفش من/مرا نان ده و کفش بر سر بزن
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، ساعت ۰۱:۰۵:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۹ ب.ظ توسط اشرفی  

من از کودکی با سعدی آشنا شدم

شما هرچه غزل سعدی بخواهید، می‌خوانم. من از کوچکی با سعدی آشنا شدم. با مولوی در دبیرستان آشنا شدم. خدا رفتگان شما را رحمت کند. پدرم با سعدی انس داشت. بعد از نماز صبح مقداری دعا می‌خواند بعد بوستان سعدی می‌خواند. به یاد دارم سر سفرۀ صبحانه همین کیفم بغل دستم بود تا بعد از صبحانه بدویم و به دبستان برویم. پدرم هنوز سعدی می‌خواند. تو گویی دو گوشم پر آواز اوست! این غزل‌سرایی سعدی بر علم من هم تاثیرگذار است. هیچ کس به اندازۀ سعدی در نوشتن به من یاری نکرد. برای اینکه نگارش فارسی را یادبگیرم، آثار بزرگان و فصحای قم را خواندم، تاریخ بیهقی را خواندم، منشآت قائم مقام فراهانی را خواندم، اما تأثیر گلستان سعدی ازهمۀ اینها بیشتر بود.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، ساعت ۰۱:۰۰:۰۰، برداشت آزاد
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۱۲ ب.ظ توسط اشرفی  

عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند

مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست [سعدی]
کودک هفتاد ساله
برد عارفان
+نوشته شده در پنجشنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

مذهب سعدی

با اینکه سعدی دانشجوی دانشگاه نظامیه بود و در آنجا فقط فقه شافعی و مسلک اشعری تدریس می‌شد، نزدیکی او به اندیشۀ شیعه، در اشعارش آشکار است. وقتی که در قصاید خود ذکر پیغمبر می‌کند، هنگام ذکر خلفای اربعه (ابوبکر و عمر و عثمان و امام علی)، آنجا که به امام علی(ع) می‌رسد، سنگ تمام می‌گذارد.
کس را چه زور و زَهره که وصف علی کند/جبار در مناقب او گفته هل اتی...
مردی که در مصاف، زره پیش بسته بود/تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا...
فردا که هر کسی به شفیعی زند دست/ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی...
یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه/یارب به خون پاک شهیدان کربلا [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱۶:۲۰، برداشت آزاد
مناجات سعدی
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱:۲۷ ب.ظ توسط اشرفی  

گر او راه دوزخ گرفت از خسی

از این راه دیگر تو در وی رسی [سعدی]
سعدی می‌گوید: در مدرسۀ نظامیۀ بغداد که تحصیل می‌کردم یکی از همکلاسی‌ها به من حسادت می‌کرد. موضوع را با استادم گفتم. استاد گفت اگر او با حسادت راه دوزخ در پیش گرفته، تو هم با غیبت کردن به راه دوزخ می‌روی!
مرا در نظامیه ادرار بود/شب و روز تلقین و تکرار بود
مر استاد را گفتم ای پرخرد/فلان یار بر من حسد می‌برد
چو من داد معنی دهم در حدیث/برآید به هم اندرون خبیث
شنید این سخن پیشوای ادب/به تندی برآشفت و گفت ای عجب!
حسودی پسندت نیامد ز دوست/که معلوم کردت که غیبت نکوست؟
گر او راه دوزخ گرفت از خسی/از این راه دیگر تو در وی رسی [سعدی]
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱۵:۳۰، برداشت آزاد
غیبت در محضر حاج شیخ عبدالکریم حائری
گناه غیبت
غیبت حلال
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۳۸ ق.ظ توسط اشرفی  

مرا در نظامیه ادرار بود

ادرار به معنای ریزش است. سعدی در مدرسۀ نظامیه تحصیل می‌کرد. در آنجا کلام اشعری و فقه شافعی ترویج و تدریس می‌شد. فقه شافعی و اساسا اندیشۀ شافعی تا اندازه‌ای با تشیع نزدیک است و کلام اشعری هم کلامی است که نقش جبرگرایی در آن بسیار قوی است. بنابراین سعدی می‌گوید.
مرا درنظامیه ادرار بود/ شب و روز تلقین و تکراربود
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱۴، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۶:۱۴ ق.ظ توسط اشرفی  

سعدی در نظامیه

سعدی در جوانی به بغداد می‌رود و مدتها در مدرسۀ نظامیه تحصیل می‌کند. نظامیۀ بغداد را خواجه نظام الملک ساخت و آن را وقف اندیشه شافعی کرد. یعنی فقط فقه شافعی را می‌توانستند در آنجا تدریس کنند. مسلک کلامی آنها هم اشعری بود چون یکی دو قرن قبل از سعدی، بزرگانی مانند غزالی در نظامیه تدریس می‌کردند که صاحبان و حاملان اندیشۀ اشعری بودند. لذا سعدی در یک محیطی بار آمد که کلام اشعری و فقه شافعی در آنجا ترویج و تدریس می‌شد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱۳، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۵۲ ق.ظ توسط اشرفی  

مهاجرت سعدی از شیراز به بغداد

اتابکان فارس یعنی همان پادشاهان، حاکمان و امیرانی که سعدی در ظل آنها می‌زیست، حتی زیورهای زنان خود را جمع کردند همراه با باج و خراج بسیار به مغولان پرداختند تا شیراز و خطه فارس را آسوده بگذارند و به این ترتیب بود که سعدی تا حدود زیادی در امان ماند. با همه این احوال سعدی همین که دید فضا چندان مساعد نیست و احتمال حمله می‌رود فارس را ترک گفت. می‌گوید:
برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم
جهان در هم افتاده چون موی زنگی
بعد از سالها که برمی‌گردد، می‌گوید:
چو باز آمدم کشور آسوده دیدم...
پلنگان رها کرده خوی پلنگی
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱۱، برداشت آزاد
مهاجرت شیخ محمد عبده
مهاجرت مولوی از بلخ به قونیه
ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد
آقای بروجرد و خرم آباد
خاک آن دم باش و از رویش بجه
تمدن و تجدد
علم و فرهنگ غرب
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۲ ق.ظ توسط اشرفی  

آیا تصوف معلول حمله مغولان بود؟

جامعه شناسان و روان شناسانی در روزگار ما هم هستند که معتقدند هنوز آثار آن هجوم و تحقیر و ترس و خفت و خونریزی مغولان از روان ما ایرانیان رخت برنبسته است. پاره ای از مورخان گفته‌اند رشد و نمو تصوف در ایران معلول حمله مغولان بود! این سخن گرچه درست نباشد اما خالی از حقیقت هم نیست. به هر حال سر به کنج انزوا بردن و درون نگری پیشه کردن و مایوس از اصلاحات اجتماعی شدن و خود را بازیچه دست تقدیر دیدن از اتفاقاتی بود که در روح و روان مردم افتاد و چنان که گفتند برای مدتهای مدید آنها را سر به زیر نگه داشت. افت فرهنگی شدیدی برای ما حاصل آمد و یکی یکی دانشمندان ما و حتی شاعران بزرگ ما صحنه را ترک کردند و چنان شد که وقتی ما به دوران قاجار رسیدیم با دست‌ خالی با تمدن نوین غرب مواجه شدیم.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۹، برداشت آزاد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۵ ق.ظ توسط اشرفی  

مهاجرت مولوی از بلخ به قونیه

مولوی در ۸ سالگی (۶۱۲) همراه پدرش از بلخ بیرون می‌آید چون حال و هوای هجوم مغولان را دریافته بودند و چند سال بعد از آن هم مغلولان هجوم می‌آورند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۸، برداشت آزاد
مهاجرت سعدی از ایران به بغداد
+نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۵ ق.ظ توسط اشرفی  

جنگ‎های صلیبی و هجوم مغولان

سعدی متعلق به قرنی است که ستارگان بزرگی در عالم اسلام بوده‌اند، خصوصا در ایران؛ یک طرف مولوی را داریم یک طرف سعدی شیرازی را داریم یک طرف خواجه نصیر طوسی را داریم طرف دیگر در آسیای صغیر فخرالدین عراقی و صدرالدین غونوی را داریم اما گذشته از این که قرن هفتم قرن طلوع چنین ستارگان بزرگی هست در عین حال قرن افول فرهنگ اسلامی ایرانی هم هست. ما در این قرن با دو حادثه عظیم و ویرانگر روبه رو هستیم یکی هجوم مغولان و دیگر جنگ های صلیبی؛ با پایان پذیرفتن قرن هفتم، جنگ‌های صلیبی به پایان می‌رسد اما مغولان در ابتدای همین قرن هجوم ویرانگر خود را آغاز می‌کنند.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۶، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۲ ب.ظ توسط اشرفی  

تقارن سعدی و مولوی

سعدی متعلق به قرن هفتم هجری قمری است و چنان که مورخان آورده‌اند در اوایل این قرن متولد شده است. بنا به پاره‌ای از گفته‌ها شاید در سال ۶۰۶ هجری قمری به دنیا آمده است. این را مقایسه کنید با سال تولد مولوی که در ۶۰۴ هجری قمری در بلخ به دنیا آمد. لذا اینها هم سن و سال بودند. گرچه نمی‌دانیم اساسا در طول عمرشان یکدیگر را شناختند یا نشناختند. سعدی ظاهرا عمر بلندتری کرد. مولوی ۶۸ سال بیشتر زندگی نکرد تاریخ تولد و وفات او دقیقا معین است و تذکره نویسان آورده‌اند اما در مورد سعدی چنان یقین و تعیّنی نداریم گفته‌اند که شاید در ۶۹۱ در سالهای پایانی قرن هفتم در شیراز از دنیا رفته و همانجا هم به خاک سپرده شده است و لذا شاید ۸۵ ـ ۸۶ سال عمر کرده باشد.
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۵، برداشت آزاد
سعدی ۵۸۹ ـ ۶۷۰ هجری شمسی [اینجا]
مولوی ۵۸۶ ـ ۶۵۲ هجری شمسی [اینجا]
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۳۱ ب.ظ توسط اشرفی  

به نام خداوند جان آفرین

به نام خداوند جان آفرین/ حکیم سخن در زبان آفرین
خداوند بخشندهٔ دستگیر/کریم خطابخش پوزش پذیر...
عزیزی که هر که از درش سر بتافت/به هر در که شد هیچ عزت نیافت...
ادیم زمین، سفرهٔ عام اوست/بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست...
جهان متفق بر الهیتش/فرومانده از کنه ماهیتش
به دوستان گرامی، حضار محترم، سلام عرض می‎کنم. سپاسگزاری می‎کنم از حضورشان در این بزم؛ خوشنودم از اینکه خداوند چنین توفیقی نصیب این مسکین کرد تا بتوانم برای جلسات متوالی در بارۀ کتاب مهم بوستان سعدی سخنانی را با شما در میان بگذارم. شایسته است بوستان سعدی در مرکز توجه ما قرار بگیرد تا هم بهره‎های بلاغی ببریم و هم بهره‌های معنوی؛ چنان که خود سعدی گفت:
به شهد عبارت برآمیخته/ به پرویزن معرفت بیخته
سروش، شرح بوستان سعدی، جلسه اول، دقیقه ۱، برداشت آزاد
+نوشته شده در سه شنبه ۱۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۵۶ ب.ظ توسط اشرفی  

عیسی مریم بخواب افتاده بود

عیسیِ مریم بخواب افتاده بود/نیم خشتی زیر سر بنهاده بود
چون گشاد از خواب خوش عیسی نظر/دید ابلیس لعین را بر زبر
گفت ای ملعون چرا استاده‌ای/گفت خشتم زیر سر بنهاده‌ای
تا تصرّف میکنی در ملک من/خویش را آورده‌ای در سلک من
عیسی آن از زیر سر پرتاب کرد/روی را بر خاک، عزم خواب کرد
چون فکند آن نیم خشت، ابلیس گفت/من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت [عطار]
حرف بشنوید
+نوشته شده در چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ ساعت ۵:۶ ق.ظ توسط اشرفی  

صفای زردشتی

وقتی مسجد اعظم قم را می‌ساختند، قرار شد چاه آبی حفر کنند. معلوم شد شرکتی در خیابان سعدی تهران قرار دارد که مدیریت آن با آقای جمشید یگانگی زردشتی است. آقای بروجردی فرمود: زردشتی باشد، چه اشکالی دارد؟ قرارداد بستند و کار انجام شد. هنگام تسویه حساب، آقای جمشید یگانگی گفته بود مایل است با آقای بروجردی ملاقات کند. در ملاقات، آقای بروجردی از ایشان تشکر کرد ولی آقای یگانگی خواهش کرد که اجازه دهید من هم در ثواب این مسجد شریک باشم و پولی بابت کار دریافت نکنم. آقای بروجردی هم قبول کرد.
در همین حال یکی از حاضرین به آقای بروجردی گفت: آقا به ایشان بفرمایید مسلمان شود. آقای بروجردی آنقدر ناراحت شد که صورت و گوش‌هایش قرمز شده بود. آقای یگانگی هم سرش را زیر انداخته و ساکت بود. آقای بروجردی فرمود: دعا می‌کنم خدا از این صفا و اخلاص ایشان به ما هم عنایت فرماید. [اینجا]
صفای سفره
+نوشته شده در دوشنبه ۶ دی ۱۴۰۰ ساعت ۷:۲۷ ق.ظ توسط اشرفی  

و اخفض لهما جناح الذل

وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا كَمٰا رَبَّيٰانِي صَغِيراً (اسراء ۲۴)
كلمه خفض جناح، كنايه از مبالغه در تواضع و خضوع زبانى و عملى است.
اگر ذل به معناى خوارى باشد، اين معنا از همان صحنه‌اى گرفته شده كه جوجه بال و پر خود را باز مى‌كند تا مهر و محبت مادر را تحريك نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد، و به همين جهت كلمه جناح را مقيد به ذلت كرده و فرمود: جَناحَ اَلذُّلِّ یعنی انسان بايد در معاشرت و گفتگوى با پدر و مادر طورى روبرو شود كه پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس كنند و بفهمند كه او خود را در برابر ايشان خوار مى‌دارد و نسبت به ايشان مهر و رحمت دارد. اگر ذل به معناى مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار ماخوذ شده كه از در مهر و محبت بال خود را براى جوجه‌هاى خود باز مى‌كنند و آنها را زير پر خود جمع می‌کنند تا از سرما و شكار شدن حفظ كنند. آنگاه دوران کودکی و ناتوانى فرزند را به يادش مى‌آورد تا از خدا بخواهد به آنها را رحم كند، همانطور که آنها رحم نموده و در كوچکی تربيت كردند.
ترجمه تفسیر المیزان، جلد ۱۳، صفحه ۱۱۰، برداشت آزاد [اینجا]
+نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۴۶ ب.ظ توسط اشرفی  

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود

+نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۳۷ ق.ظ توسط اشرفی  

شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی

+نوشته شده در شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ ساعت ۹:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

دزد عقیده

آقای بروجردی فرمودند: روزی دزدها اموال کاروانی را غارت کردند. در میان اموال بقچه‌ای بود که درون آن، روی کاغذی نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم؛ معلوم شد بقچه متعلق به یک پیرزن است. رئیس دزدها از پیرزن پرسید این بسم الله برای چیست؟ جواب داد: نوشتم تا از خطر دزدها محفوظ بماند. رئیس دزدها گفت محفوظ ماند؛ بردار و برو! نوچه‌های رئیس اعتراض کردند که این‌همه زحمت کشیدیم و دزدیدیم چرا به او برگرداندی؟ رئیس جواب داد: ما دزد اموال هستیم؛ دزد عقیده نیستیم! آقای بروجردی با نقل این داستان فرمودند: شما طلاب عزیز مواظب باشید دزد عقیده مردم نباشید. [اینجا]
علامه حسینی تهرانی در صفحه بیست و پنجم کتاب سالک آگاه این داستان را تقریبا به همین صورت نقل می‌کند و آن را به فضیل بن عیاض نسبت می‌دهد.
دزد روزه‌دار
+نوشته شده در جمعه ۳ دی ۱۴۰۰ ساعت ۲:۲۳ ق.ظ توسط اشرفی  

مطالب قديمی‌